خون شد ز دوري تو، دل لالهزارها
اي علت شکفتن گل در بهارها
ما بي تو، آه، آه، فقط آه پشت آه
سخت است اينچنين گذر روزگارها
ما تشنة توئيم، فقط تو، همين و بس
ما را به خان و زلف و لب و خط، چه کارها
گاهي که باد، عطر تو را پخش ميکند
از راه ميرسند يکايک بهارها
اي ايستگاه آخر دنيا، شب ظهور
سمت تو ميروند تمام قطارها
شاعر:مرتضي طالبي