logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
متمهدیان و مدعیان مهدویت 2

 

مقدمه:

در شماره پیشین عوامل، انگیزه و اهداف افراد، گروه ها و فرقه هایی که ادعای مهدویت کرده اند، توضیح داده شد. برخی از متمهدیان و مدعیان دروغین حقیقت با نگاه تاریخی معرفی شدند. در ادامه، در این شماره، به برخی دیگر اشاره خواهد شد تا مبانی فکری اصیل امامت و ولایت از این گونه آسیب ها در امان بماند.

همان گونه در شماره قبل اشاره شد دشمن در کمین است؛ نه تنها در کمین که مشغول به کار می باشد؛ یعنی کار یاوه سرایی و استهزای عقاید اصیل امت را در پوشش زیبای علم و تحقیق آغاز کرده است و مدعیانی در این زمینه معرفی شدند را به امامیه نسبت داده اند که خود امامیه از آنان گریزان است.

فراگرد وجود چنین مهدی نماهایی را، بیشتر فریبکارانی فرصت طلب و دغل کاری که در پی به دست آوردن موقعیت و مقام برای خویش یا اربابان خویش یا هر دو هستند گرفته بودند. آنان افرادی را به عنوان مهدی معرفی می کردند که فساد و تباهی اعمالشان هویدا بود و با خدشه وارد کردن در متون تاریخی با فریب کاری چهره مهدی اصیل را خدشه دار می کردند و سرانجام نتیجه می گرفته اند که اگر مهدویت این است ما با آن مخالفیم و آن را انکار می کنیم.

غافل از آن که فریبکاری متمهدیان و مدعیان دروغین و گردآوری مریدانی چند و سواری گرفتن از ایشان، خود دلیل آن است که اصلی در اسلام وجود دارد که این اصل نماها عرصه اظهار وجود پیدا کرده اند و با فریب مردم خود را به جای آن اصل جا می زنند. نفی مهدی نماها هرگز نفی مهدی نیست؛ برای وجود چند جنس تقلّبی هرگز وجود همه اجناس آن نوع را نفی نمی کنند. پس باید کوشش شود چهره واقعی مهدویت را آن گونه که اسلام معرفی می کنند شناساند و افراد دروغین را معرفی کرد. در این میان باید آگاه و هوشیار بود و دست فریبکاران مهدی نما را رو کرد و در پاسداری از اعتقاد آگاه بود. دشمن می داند بهترین راه خراب کردن یک عقیده پرتحرک و پر جوشش، مصنوعی کردن و ترسیم اشتباه آن عقیده می تواند باشد؛ لذا باید هوشیار بود و برای شناسایی مهدویت اصیل کوشش کرد تا سره از ناسره کاملاً مشخص شود و این زمینه آماده نشود که هر روشنفکری بتواند اصل مهدویت را زیر سؤال ببرد و این اتهام را متوجه امامیه کند؛ چرا که سیر امامیه مشخص است. مهدی واقعی با ویژگی های خاص که بیان شد زنده است و انشاءالله با آماده شدن زمینه ظهور، روزی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد می کند.

عبدالله بن معاویه

عبدالله بن معاویه بن عبدالله جعفر بن ابی طالب (وفات 130 ه / 748 م) با لقب ذوالجناحین[1] و کنیه ابومعاویه فردی سیاسی و تا حدی اهل تسامح بود. وی در سال 127 ه در کوفه علیه عامل و فرماندار منصوب بنی امیه قیام کرد و خیلی زود بر بسیاری از شهرهای ایران، مانند فارس، اصفهان و ری مسلط شد.

وی دعوت خود را به شیعه محدود نکرد و گروه زیادی از عباسیان از جمله سفاح و منصور به او پیوستند[2]و برخی از رجال خاندان ناراضی اموی مخفیانه به وی کمک می کردند[3] هنگامی که ابومسلم مرو را گرفت، عبدالله بن معاویه جنوب ایران را در دست خود داشت و با مروان بن محمد در فارس درگیر بود. وی پس از مدتی به خراسان آمد و به ابومسلم پناهنده شد؛ ولی هنوز به ابومسلم نرسیده بود که در شهر هرات به دست عامل او، ابونصر مالک بن هیثم خزاعی، کشته شد. هم اکنون قبر او در هرات می باشد[4][5][6][7]

عبدالله بن معاویه قایل به مهدویت او بودند.البته خود عبدالله بن معاویه هرگز چنین ادعایی نداشته است و این اتهامی بود که گروه های سیاسی برای اهداف خود به او زدند. البته اکنون کسی چنین ادعایی ندارد و در همان فضای مبارزاتی عبدالله رونق داشت. به ویژه با توجه به آن که پس از سه سال ـ در سال 132 ه ـ بنی عباس که قاتلان او بودند، به حکومت رسیدند و با نسبت دادن عقاید باطل به او توانستند بسیاری از گروه های شورشی نوظهور را به او نسبت دهند، و آن ها را از میان بردارند.

واقفیه:

فرقه واقفیه به مهدویت امام موسی کاظم(علیه السلام)(شهادت 183ه.) قایل هستند،[8] بر آن حضرت متوقف شدند و در انتظار او نشستند.[9] البته منظور آنان از مهدی، مفهوم نجات بخشی آن بود که وانمود کردند او نمرده و ظهور خواهد کرد.

این گروه از واقفیه را «ممطوریه» و «موسویه» یا «موسائیه» هم گفته اند. اینان امام هشتم(علیه السلام)را وکیل پدرش می دانستند؛ نه جانشین او. ممطوره لقبی است منفی و زشت؛ که پیروان امام هشتم(علیه السلام)به این گروه دادند؛ «ما انتم اِلاّ کِلابٌ ممطورَةُ؛ شما چیزی جز سگ های باران خورده نیستید.».[10]

امام موسی کاظم(علیه السلام) همان مهدی قائم است و نمرده و فقط غایب شده است[11].که حضرت به مرگ طبیعی مرده است. سپس جنازه را بر سر جسر (پل) بغداد نهادند تا همگان ببینند.

شیخ طوسی می فرماید: وفات آن حضرت مشهورتر از آن است که محتاج به ذکر روایت باشد و کسی که مخالف آن است، در حقیقت منکر بدیهیات است.[12]

محمدبن یعقوب کلینی با سند خود از علی بن جعفر و او از برادرش امام کاظم(علیه السلام) نقل کرده که فرمود:هنگامی که پنجمین امام از فرزندان هفتمین امام (امام کاظم) غایب شد، مواظب دینتان باشید. همانا صاحب این امر را غیبتی است؛ به گونه ای که معتقدان به امامت او، از این عقیده باز می گردند و این امتحانی است از جانب خداوند..[13] می باشد».[14]

یحیی بن عمر

یحیی بن عمر بن حسین بن زیدبن علی بن الحسین علیه السلام ، کنیه او ابوالحسن و مادرش امّ الحسن دختر عبدالله بن اسماعیل بن عبدالله بن جعفربن ابی طالب است.[15] گروهی از زیدیان جارودیه[16] به مهدویت یحیی بن عمر اعتقاد داشتند.[17] وی مردی شجاع و سواری جنگجو و نیرومند و پردل و جرأت و از سبک سری های جوانی بر حذر بود. محل سکونت وی بغداد و در دوران امام هادی علیه السلام و متوکل عباسی و بعد مستعین می زیست. حاکمیت خشونت بار و ضد علوی متوکل زمینه ساز قیام های علویان شده بود. متوکل یحیی بن عمر را از ترس این که مبادا قیام کند به زندان افکند، ولی او مدتی بعد از زندان گریخت و پس از مرگ متوکل در زمان خلافت مستعین (سال 249 ه) مردم را به «الرضا من آل محمد» دعوت کرد. مردم کوفه با وی بیعت کردند، پس طرفدارانش به زندان حمله کردند و قدرت در کوفه به دست یحیی بن عمر افتاد. آن ها سپس بر قادسیه نیز مسلّط شدند. در این دوره شیعیان در بغداد دارای نفوذ زیادی بودند و برای اولین بار مردم بغداد به حمایت علویان قیام کردند و پیروزیهای نصیب یحیی شد، ولی در پایان یحیی شکست خورد و به قتل رسید. مردم بغداد قتل یحیی را باور نکردند و با صدای بلند فریاد می زدند: او کشته نشده و کودکان فریاد می زدند: «ما قُتِلَ وَ ما فَرَّ ولکِن دَخَلَ البرّ؛ نه کشته شده و نه گریخته بلکه سر به بیابان نهاده» ولی هنگامی که سر یحیی وارد بغداد شد و برادرش علی بن محمد صوفی خبر را تأیید کرد مردم باور کردند[18]داشتند ادعای مهدویت را به وی نسبت داده اند.

فرقه محمدیه

فرقه محمدیه پس از وفات ابوجعفر محمدبن علی الهادی(254 ه)، (برادر امام حسن عسکری(علیه السلام)) به مهدویت و امامت وی قایل شدند[19] با این که وی در حیات پدر بزرگوارش وفات کرده است. او نزدیک سامرا مدفون است و آرامگاه او در نزدیکی قریه بلد معروف به بقعه سید محمد می باشد[20]غاصبان از خوردن قسم دروغ صدمه می دیدند.([21][22] نکرده بود.

فرقه جعفریه:

فرقه جعفریه قایل بودند که برادر امام حسن عسکری(علیه السلام) «جعفر بن علی» امام است و مهدویت او را باور کردند.[23] این فرقه در چگونگی انتقال امامت از امام هادی(علیه السلام) به جعفر، برادر امام حسن عسکری(علیه السلام)، دچار اختلاف شدند و به چهار فرقه منشعب گردیدند[24]آشکارا جانشینی معرفی کند از دنیا رفت، پس برادرش جعفر امام منصوص می باشد.

2ـ دومین فرقه وانمود می کردند که امام یازدهم(علیه السلام) خود «جعفر» را براساس اصل بداء به جانشینی معرفی کرده است. به این معنی که خداوند امامت را به امام عسکری(علیه السلام) سپرده بود؛ ولی پس از آن این حقیقت را روشن کرد که امامت نباید به نسل امام عسکری(علیه السلام) برسد. رهبر این گروه یکی از کلامیون کوفی، معروف به «علی بن طحی» یا «طلحی فزاز» بود؛ که مردم را به جانبداری از امامت جعفر تحریص می کرد.

3ـ عده ای نیز معتقد شدند که امامت جعفر از جانب پدرش تعیین شده بود و امامت امام عسکری(علیه السلام)را فاقد اعتبار دانسته اند. این فرقه در زمان حیات امام عسکری(علیه السلام)وجود داشته اند و بعد از شهادت امام عسکری(علیه السلام)اقتدار بیشتری پیدا کردند. «علی بن احمد بشار» رهبر این فرقه بود.

4ـ گروه چهارم، معروف به نفیسیه معتقد بودند امام دهم(علیه السلام)پسر بزرگش محمد را وصی خود تعیین کرده است. چون محمد در زمان حیات پدر درگذشت، با دستور پدر، جعفر جانشین او شد و علم سری، سلاح های مورد نیاز جامعه و وصایت را به غلام جوان و مورد اعتماد خویش، به نام نفیس، سپرد و به او سفارش کرد که آنان را پس از مرگ پدر به جعفر بدهد. جعفر خود مدعی شد که امامت از جانب برادرش به او رسیده است.

فرقه عسکریّه

فرقه عسکریّه معتقد به مهدویت امام حسن عسکری(علیه السلام)شدند. به این معنی که او قائم (مهدی) است و نمرده و اکنون در حالت غیبت به سر می برد و بعداً ظاهر خواهد شد تا جهان را از عدل و داد پر کند[25][26]«موسی بن جعفر بن وهب بغدادی» می گوید: شنیدم امام عسکری(علیه السلام)می فرمود:گویا می بینم که پس از من در باره جانشینم دچار اختلاف شده اید. بدانید که برای فرزندم غیبتی است که در آن مردم دچار تردید می شوند؛ مگر آن کسی که خدا او را حفظ نماید.»[27] این فرقه در کیفیت قائم بودن امام عسکری(علیه السلام)به سه گروه منشعب شدند:([28] نمی رود؛ زیرا زمین نمی تواند بدون حجت باشد.

این ها مدعی بودند که امام نمرده، بلکه غایب شده است. این نخستین غیبت اوست و پس از آن دوباره قیام خواهد کرد و غیبت دوم بعد از آن آغاز می شود. این گروه به نوعی در مورد امام عسکری(علیه السلام)متوقف شدند.

2ـ این گروه معتقد بودند که حضرت عسکری(علیه السلام)رحلت کرده، ولی دوباره به زندگی باز می گردد و او مهدی قائم است. این ها براساس روایتی از امام صادق(علیه السلام)که فرمود: «مهدی قائم بدین خاطر قائم نامیده می شود که پس از رحلتش قیام خواهد کرد،» گفتند: پس تردیدی نیست که او قائم است و پس از مرگ دوباره زنده می شود. اینان نظریات خود را با اندرز امام علی(علیه السلام)به کمیل تأیید می کنند که حضرت فرمودند:«خداوندا! حتماً تو زمین را بدون قائم یا حجتی آشکار یا پنهان، که از سوی تو می آید، رها نخواهی ساخت؛ زیرا حجت ها و علاماتت هرگز بی اعتنا نمی شود. از این رو بر این مبنا نتیجه گیری می کردند که امام عسکری(علیه السلام)غایب و پنهان است، ولی وی قیام خواهد کرد.

3ـ انشعاب سوم واقفه، لاادریه بودند. آن ها فکر می کردند حضرت رحلت کرده، ولی مطمئن نبودند جانشین امام چه کسی است؛ پسرش یا برادرش. بنابراین، در عسکری(علیه السلام)متوقف شدند؛ تا موضوع برای این ها روشن شود.به نظر می رسد که هواداران امام عسکری(علیه السلام)در اماکنی دور از شهر سامرا زندگی می کردند، که چنین ادعایی داشتند و لحظه رحلت حضرت حضور نداشتند.در مجموع این فرقه و انشعابات آن منقرض شده اند و اکنون وجود خارجی ندارند.

عبیدالله بن محمد فاطمی

عبیدالله مهدی سال 259 ه در سلمیه که مرکز دعوت اسماعیلیان بود متولد شد[29]آغاز زندگی او در شام بود و عده ای را به مغرب فرستاد تا مردم را به ظهور مهدی بشارت بدهد و اعلام داشت که مهدی منتظر یا قائم یکی از احفاد او خواهد بود.[30] متکلمان اسماعیلیه هم می گفتند پیغمبر گفته است: «علی راسِ ثلاث مائة تطلعُ الشّمسُ مِن مَغرِبها؛ خورشید در سال سیصد از مغرب نمایان می گردد» که مقصود عبیدالله مهدی است.[31] عبیدالله در شمال آفریقا در منطقه «سجلماسه» قیام خود را آغاز کرد و در عین ادعای مهدویت لقب القائم به خود گرفت و سکه حجة الله ضرب کرد. او در سال 297 ه در روز جمعه خود را مهدی خواند و دولت فاطمی را تشکیل داد که پس از 270 سال حکومت منقرض شدند.[32][33] تونس می باشد.

عبیدالله مهدی سال 322 ه در سن 63 سالگی پس از 24 سال سلطنت در مهدیه درگذشت و او را همان جا به خاک سپردند.[34] حرکت را در جایی تأیید نکرد.

زکریا

قرامطه به رهبری ابوطاهر جنابی بر بحرین تسلط یافتند و به جنوب عراق لشکر کشیدند. بصره و کوفه را غارت کردند و کاروان های حج را چپاول کردند و امنیت بغداد را به خطر انداختند (16-315 ه / 29-927 م) در دهه دوم قرن چهارم ه برابر با قرن دهم میلادی (319 ه / 931 م) جوانی در اصفهان به نام زکریا خود را مهدی موعود معرفی کرد و این امر موجب عقب نشینی قرامطه شد. این متمهدی اصفهانی ظاهرا ادعا می کرد که محمدبن اسماعیل مهدی و قائم است در نتیجه این واقعه در اندک زمانی به نسخ شریعت و تن دادن به اباحیگری منجر شد که بنا به اعتقاد آن پیامد ظهور مهدی بود. وقتی که آشکار شد این مرد شیاد است، جنبش اسماعیلیان دچار تزلزل شد.[35] این ادعا هم از نظر امامیه محکوم است و انگیزه آن سیاسی و دنیوی بوده است.

حاکم بامرالله:

حاکم بامر الله نامش منصور پسر عزیز خلیفه فاطمی مصر بود و هنگام مرگ پدرش یازده سال و نیم داشت (سال 386 ه .) او تا سال 390 ه در امور خلافت دخالت نداشت، ولی پس از این که خلافت را به دست گرفت در کار مذهب تعصبی سخت به کار برد و یهودیان و مسیحیان و مسلمانان غیر شیعه (اسماعیلیه) را آزار می داد، ولی وقتی در بین سال های 396 ـ 410 ه که مصر در معرض خطر هجوم دشمنان و کمبود آب واقع شد، روش ملایم تری در پیش گرفت و از سال 401 تا آخر خلافت سال 411 م خلافت حالت آشفته داشت.[36] وی در دوران خلافت خود احکام عجیبی صادر می کرد. مثلاً به یهودیان دستور داده بود تا لباس متمایز بپوشند و کفاشان را از ساخت کفش برای خانم ها منع کرده بود. وی سال 411 طبق روال هر روز صبح سوار بر مرکب خود به کوه «مُقَطَّم» رفته و به شکل مرموزی غایب و فقط لباس خون آلود او پیدا شد[37][38]بود و این فرقه به دروزی معروف شدند[39] و در آن نواحی به موحدون هم شناخته می شوند.[40][41][42] نمی کند.

محمدبن عبدالله بن تومرت علوی حسنی

وی متولد سال 485 ه و معروف است به مهدی هرغی از قبیله مصامده که در جبال اطلس مراکش (مغرب) واقع می باشد. او سلسله الموحدین[43]را در مغرب تشکیل داد[44] ابن تومرت با حمایت گروهی از اقوام بربر نخست مردم را به ظهور مهدی بشارت داد و سپس خود ادعای مهدویت نمود و بر اسپانیا تسلط یافت. وی از صفت مهدی در دوره ای که در مغرب اقامت کرد برای رسیدن به برنامه هایش بهره گرفت. شخصیت ابن تومرت با تعلیماتی که در اندلس و شرقِ نزدیک فرا گرفت ارتباط مستقیم داشت. بنا به گفته ابن خلکان:ابن تومرت کسی بود که عصا و خورجین را از خود دور نکرد فردی دیندار بود که حیاتی منزوی داشت و در عین حال بسیار شجاع و سخنور بود و نسبت به کسانی که دین را قبول نداشتند با خشونت بسیار رفتار می کرد.[45] عنوان محمدبن عبدالله معرفی کرد.[46] البته گوشت و خون ابن تومرت بربری و از غیر آل البیت بود[47]وی نمرده است[48]می خواست در اندک زمانی گروه های بسیاری را به سوی نظریه و اهدف خود جلب کند، بود.در مجموع اندیشه و خط مشی او مورد تأیید امامیه نیست؛ چرا که او هم با انگیزه دنیوی و برای رسیدن به اهداف سیاسی و حکومتی خود مدعی مهدویت شده و طی مدت کمی هم از بین رفت.

الناصر لدین الله

الناصر لدین الله از خلفای عباسی بود که حدودا سال 550 ه متولد شد و سال 632 ه به خلافت رسید. وی مردی لئیم و پست فطرت بود و به کارهای جاسوسی علاقه داشت و جاسوسان در دربار خود گماشته بود و خودش هم برای گردآوری اخبار شب ها در شهر می گشت. در زمان وی اوج دولت صلاح الدین ایوبی و شور جنگ های صلیبی بود. البته در این جنگ ها خلیفه دخالتی نداشت، ولی از تمام قلمرو اسلامی مجاهدان به عنوان «مُطَّوعه» شرکت داشتند[49]سبط ابن تعاویذی وی را به عنوان مهدی در شعر ستوده:[50]

انت الامام المهدی لیس لنا    امام حق سواک ینتظر

تبدوا الابصارنا خلافا لان       یزعم ان الامام منتظر

تو همان امام مهدی هستی که ما را جز تو امام راستین و در خور انتظار نیست. تو در پیش چشم ما آشکار و پیدایی بر خلاف کسی که امام را منتظر می پندارد.

البته خود الناصر لدین الله ادعای مهدویت نداشته و شعری هم که خطاب به اوست، از باب غلو و تملق گویی می باشد و این همه مورد تأیید امامیه نیست.

پی نوشت ها:

[1]. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، محمد جواد مشکور، ص 173 انتشارات اشراقی، چاپ ششم، تهران، 1379.

[2]. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 170، انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1375.

[3]. تاریخ مردم ایران، دکتر عبدالحسین زرّین کوب، ج 2، ص 38، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1373، چاپ چهارم.

[4]. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه سید هاشم رسول محلاتی، صص 170 ـ 169، تحقیق علی اکبر غفاری، کتاب فروشی صدوق.

[5]. تشیع و تصوف، دکتر کامل مصطفی الشیبی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، ص 25، انتشارات امیرکبیر، تهران 1359، چاپ اول.

[6]. غالیان، صفری فروشانی، ص 186، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1378، چاپ اول.

[7]. المهدیه فی الاسلام، سعد محمدحسن، ص 49-48، طبع مصر (1373 ه / 1953م)، دارالکتاب العربی.

[8,. الغیبة، شیخ طوسی، ص 192، انتشارات مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم «و فیهم من قال: موسی بن جعفر لم یمت» و ص 198، «و اما الواقفة وقفوا علی موسی بن جعفر و قالوا هو المهدی».

[9]. ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 67، تحقیق محمد سید میلانی، دارالمعرفة، بیروت، 1402ه / 1982م؛ نجم الثاقب، حاج میرزا حسین طبرسی نوری، ص 215، انتشارات جمکران، پاییز 81، چاپ پنجم.

[10]. ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 169.

[11]. تاریخ شیعه و فرقه های اسلامی، جواد مشکور، ص 166.

[12]. مهدی موعود(عج)، علی دوانی، ص 424؛ ترجمه ج 13 بحارالانوار، تهران دارالکتب الاسلامیه، چاپ پانزدهم.

[13]. الغیبة، نعمانی، ص 100، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق.

[14]. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 361، ح 4 تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416ه .

[15]. مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ص 590.

[16]. جارودیه: «جارودیه یا سر حوبیه پیروان ابوالجارود یا ابوالنجم زیاد بن منذر عبدی بودند و به امامت امام مفضول در زمان امام فاضل معتقد بودند و همچنین به لعن ابوبکر، عمر و عثمان قایل نبودند (تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 59). و این فرقه احادیث بسیاری منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله و امام باقر علیه السلام را در رابطه با نقش سیاسی امام دوازدهم(عج) روایت کردند. عالم برجسته آنان در کوفه ابوسعید عبادبن یعقوب رواجینی عصفری متوفی (250 ه/864م) بود که کتابی به نام اخبارالمهدی نوشت. (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ـ جاسم حسین، ص 42)

[17]. تبصرة العوام، داعی حسنی رازی، سید مرتضی، ص 186، به تصحیح استاد عباس اقبال 1313، تهران؛ المهدیه فی الاسلام، سعد محمدحسن، صص 126 - 125.

[18]. مقاتل الطالبیین، اصفهانی، صص 594 - 591.

[19]. الغیبة، شیخ طوسی، ص 192 «و فیهم من قال: المهدی هو اخوه محمدبن علی الهادی» و ص 198 «اما المحمدیه الذین قالوا بامامة محمدبن علی العسکری و انه حی لم یمت».

[20]. همان، ص 198 (پاورقی).

[21]. نجم الثاقب، محدث نوری، ص 216.

[22]. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، دکتر جاسم حسین، ترجمه: دکتر محمدتقی آیت اللهی، ص 108، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، 1377.

[23]. الغیبة، شیخ طوسی، صص 222 و 225.

[24]. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، صص 108 - 105.

[25]. الغیبة، شیخ طوسی، ص 220، نجم الثاقب، نوری، ص 216.

[26]. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، ج 2، ص 408، ح 6.

[27]. همان، ص 409، ح 8.

[28]. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، ص 104.

[29]. تاریخ سیاسی اسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 3، ص 501، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ هفتم، 1371.

[30]. احیای فرهنگی در عهد آل بویه، جوئل ل.کرمر، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی، ص 113، مرکز نشر دانشگاهی تهران، چاپ اول، 1375 ش.

[31]. تاریخ اسلام، دکتر علی اکبر فیاض، ص 205، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار 1378 ش.

[32]. المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 139.

[33]. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 3، ص 502.

[34]. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، محمدجواد مشکور، ص 213.

[35].احیای فرهنگی در عهد آل بویه، کرمر، ص 115.

[36]. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 3، صص 510 - 509.

[37]. تاریخ اسلام، فیاض، ص 209؛ تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 215.

[38]. المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 148؛ تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 231.

[39]. تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 222.

[40]. همان، ص 233.

[41]. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 3، ص 510.

[42]. تاریخ ادیان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغی آبادانی، ج 3، ص 1114، انتشارات حُر، پاییز 76، چاپ دوم.

[43]. الموحدین در تاریخ اسلام (به اسپانیایی به عنوان «المحدث» «Almohades» و به انگلیسی تحت نام «یونتیاریانس» «Unitarians» آمده؛ فصلنامه تاریخ اسلام، سال سوم، بهار 81، شماره 9، مقاله دکتر وهاب ولی)

[44]. المهدیه فی الاسلام، سعد محمدحسن، ص 185؛ تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 127.

[45]. فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 9، مقاله دکتر وهاب ولی، ص 173.

[46]. همان، ص 181.

[47]. المهدیه فی الاسلام، سعد محمدحسن، ص 187.

[48]. تاریخ عصر غیبت، پورسیدآقایی و... ص 408، انتشارات حضور، چاپ اول، قم 1379.

[49]. تاریخ اسلام، فیاض، ص 216.

[50]. دیوان سبط ابن التعاویذی، ص 103، قاهره 1904 نشر «Margolioath»؛ المهدیه فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 48.

 منبع:مجله  انتظار (انتظار موعود)  زمستان 1382، شماره 10،نویسنده : محمدرضا نصوری