مقدمه :
به اعتقاد شیعیان و اغلب دانشمندان و علمای اهل سنت و نیز بر اساس واقعیت تاریخی، پس از رحلت پیامبر اسلام، (صلی الله علیه و آله)، و بویژه پس از شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان، (علیه السلام)، اسلام از مسیر اصلی و مستقیم خود خارج شد و تعصبات نژادی و اشرافیت ایرانی و رومی، دربار خلفای مسلمان را فراگرفت و روز به روز جامعه اسلامی از شعائر اسلامی فاصله گرفت و عدالت اجتماعی رخت بربست و تفاخرات قومی و مذهبی به دنبال آن تبعیض های اجتماعی، سراسر جامعه اسلامی را فراگرفت .
رهایی از ظلم و جور حکام ستمگر به ظاهر مسلمان و بازگشت به دوران بی آلایش و معنوی و مساوات اسلامی صدر اسلام، آرمان همه دردمندان مسلمان از عالم و عامی بود، اما واقعیت آن بود که پیامبر، (صلی الله علیه و آله)، رحلت کرده بود و جامعه اسلامی به دلیل سالها و قرنها دوری از زمان رسول اکرم،( صلی الله علیه و آله)، احیای آن دوران محال می نمود، ولی خاطره دوران کوتاه و طلایی صدر اسلام، آرمان اجتماعی همه مصلحان و رهبران نهضت های سیاسی - اجتماعی در جهان اسلام بوده است .
در این میان، شیعیان به دلیل اعتقاد به ظهور امام دوازدهم، حضرت مهدی، (عجل الله تعالی فرجه)، که از نسل پاک پیامبر و منجی دین و آیین اوست، این آرمان را نه یک رؤیا، بلکه واقعیت می دانسته و دوران سیاه ظلم و شقاوت ستمگران را ناپایدار و زودگذر می پنداشته و با امید به ظهور آن امام همام و پیروزی وی بر ظالمان، در انتظار گرفتن انتقام مظلومیت خود و همنوعان خویش، آرزوی «فرج » می کردند و آلام خود را تسکین می دادند.
انتظار در تاریخ شیعه و اسلام، صور و جلوه های گوناگونی داشته که در این مقال به اجمال اشاره می شود:
1 - انتظار توام با صبر
پس از حملات ویرانگرانه و وحشیانه کافران مغول به ایران، و حاکمیت یافتن آنان به جان و مال و ناموس مردم، شیعیان نشانه های ظهور را نزدیک می دیدند . یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم می نویسد که در سالهای نخست حمله مغول، در شهر کاشان - از کانون های عمده تشیع در ایران - مردم شهر، هر روز هنگام سپیده دم، از دروازه خارج می شدند و اسب زین کرده ای را با خود می بردند تا حضرت مهدی،( علیه السلام)، در صورت ظهور بر آن اسب سوار شود . [1]در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار - که یکی از مراکز تشیع شمرده می شد - معمول بوده است و به طوری که میرخواند در روضة الصفا می نویسد:هر بامداد و شب، به انتظار صاحب الزمان، (علیه السلام)، اسب کشیدندی .
حسام الدین محمدبن حسام کوهستانی که روستایی شاعرپیشه بود و دیرتر از عصر یاد شده می زیست و در حدود 875 ق . درگذشت، منظومه ای به نام خورشیدنامه، در مدح امیر مؤمنان و امام عصر،( علیهماالسلام)، تالیف کرده است .[2]
2 - ادعای مهدویت
برخی از آگاهان با اطلاع از نارضایی عمومی جامعه و اعتقاد عموم شیعیان به ظهور امام زمان، (علیه السلام)، ادعای مهدویت نمودند تا با بسیج عمومی و غلیان احساسات پیروان خود، بساط ظلم و ستم را برچینند . برخی نیز اعتقادات و احساسات پاک مردم را ابزاری برای کسب قدرت خود نمودند.
در سال 665 ق . قیام بزرگ مردم فارس، تحت رهبری شیخ شرف الدین - که خود را مهدی خوانده بود - به وقوع پیوست که بشدت سرکوب شد .[3] در سال 845 ق . نیز قیام مشابهی در خوزستان ایجاد شد که در راس آن سید محمد مشعشع که از شیعیان افراطی (غالی) بود، قرار داشت . وی خود را «مقدمه » ظهور امام غایب می خواند و پیشگویی می کرد که وی بزودی ظهور خواهد کرد و عدل و داد بر روی زمین برقرار خواهد شد . به گفته یکی از مورخان، حدود 000/10 نفر در زیر لوای او گرد آمدند و در محلی بین حویزه و شوشتر، علم عصیان برافراشتند و امیران و فئودالهای محلی را از میان بردند . قیام آنان موجب نگرانی امرای فارس گردید . از اینرو لشکر فارس به قصد سرکوب وی آمد اما چون پیروان مشعشع، «فدایی » او بودند و مرگ را بر زندگی ترجیح می دادند، مردانه پایداری کردند و لشکر فارس شکست خورد .[4]
گذشته از شیعیان امامیه (اثنی عشریه) و سرزمین ایران، نهضت های سیاسی - اجتماعی متعددی توسط شیعیان غیر امامیه و نیز اهل سنت، بر ضد دولتهای وقت به وقوع پیوست که رهبران آنها، داعیه مهدویت داشته اند که غالبا از پایگاه اجتماعی نیرومند و حمایتهای وسیع مردمی برخوردار شدند که باختصار به آنها اشاره می شود:
1 - عبدالله بن میمون (م . 251 ق). ، از اعراب خوزستان بود . وی به مقام «داعی » اسماعیلی نایل شد و از طرف امام مستور (امام زمان)، در خوزستان دعوت و تبلیغ می کرد . او ناگزیر پنهان شد و نخست در بصره پناهگاهی جست و سپس به سلامیه (در سوریه) گریخت و در آنجا به تبلیغ پرداخت و مبلغانی به اطراف گسیل کرد . آنان به مردم می گفتند که بزودی امام مستور (صاحب الزمان)، مهدی موعود، ظهور خواهد کرد .
2 - در فاصله قرنهای سوم و چهارم هجری در سوریه (شامات)، داعیان اسماعیلی شایعاتی منتشر کردند که مهدی، (علیه السلام)، ظهور کرده و همان عبیدالله، امام اسماعیلی است که نامش تا آن اواخر مستور بوده است . مسلم است که عبیدالله خواست از قرمطیان در عراق و سوریه استفاده کرده، قدرت را در دست گیرد . وی در سال( 287 ق) . در راس قیام سوریه قرار گرفت و پس از سرکوب قیامش همرزمان و همفکران خود را به دست سرنوشت سپرد و در میان لعنت و نفرین ایشان به مصر گریخت (289 ق). و از آنجا راهی مغرب (مراکش) شد .
مدتها بود که در مغرب، وقایع سیاسی بسیار مهمی جریان داشت . در سال( 282 ق) . از مرکز اسماعیلی سلامیه، مبلغی جدی و بلیغ به نام ابوعبدالله شیعی - که اصلا از سرزمین یمن بود - بدانجا گسیل شده بود . وی نخست محتسب بصره بود و پس از آن به اسماعیلیه پیوسته بود . او در تونس از نارضایی بربرها از سیاست داخلی دودمان محلی اغالبه (184 - 297 ق). استفاده کرد . بربران در( 297 ق) . قیام کردند و سلطنت اغالبه را سرنگون ساختند . ابوعبدالله در اوایل زمستان (298 ق) . در شهر رقاده به سمت امامت و خلافت، اعلام، و امیرالمؤمنین و «مهدی » نامیده شد .
3 - در فاصله قرن های سوم و چهارم هجری، رهبران قیامهای قرمطی یعنی حمدان قرمط و عبدان گویا، از طرف رئیس پنهانی فرقه که «صاحب الظهور» نامیده می شده و محل اقامتش مجهول بوده، عمل می کردند . پس از تاسیس دولت قرمطیان در بحرین (286 ق). که مرکز آن شهر لحسا بوده، ابوسعید حسن الخبابی که گویا از طرف «صاحب الظهور» یا رئیس مخفی فرقه به آنجا گسیل شده بود، در راس آن قرار گرفت . وی عملا در حکومت خویش کمال استقلال را داشت .
4 - محمد بن عبدالله تومرت، معروف به مهدی اهرعی، مکنی به ابوعبیدالله، که اصل او از جبل السوس در انتهای مغرب (مراکش) بود به سرزمینهای شرقی سفر کرد و به عراق رفت و از ابوحامد محمد غزالی و دانشمندان دیگر دانش آموخت و به زهد و پرهیزگاری و تقوا شهرت یافت . سپس به مصر و شمال افریقا رفت و سرانجام در مغرب سکونت گزید و دولت بزرگی در اوایل قرن ششم تاسیس کرد که به دولت عبدالمؤمن شهرت یافت . [5]
5 - عباس فاطمی که در اواخر سده هفتم هجری در مغرب ظهور کرد و خود را مهدی نامید و هواداران زیادی دور خود جمع کرد و کارش بالا گرفت و شهر مانس را تصرف کرد و بازار شهر را سوزاند و عاملان خود را به اطراف و اکناف فرستاد لکن پیش از آنکه دولتی تشکیل دهد کشته شد و دعوی او پایان یافت . [6]
6 - محمدمهدی سنوسی که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی/سیزدهم هجری در مغرب ادعای مهدویت کرد . اصل او از جبل سوس بود . پدرش شیخ محمد در ناحیه جغبوب (جربوب)، نزدیک واخه سیوا اقامت داشت و علاوه بر آنجا - که مقر اصلی او بود - نزدیک به 300 زاویه در بلاد مغرب دایر کرده بود که به نشر تعالیم او می پرداختند . وی پیش از وفات خود اشاره کرده بود که مهدی منتظر بزودی ظهور خواهد کرد . و شاید پسرش باشد و ظهور او در آخر قرن سیزدهم خواهد بود . مهدی، مردی خردمند، مقتدر و سخت کوش بود و از کرامات مشهور او خیمه ای جادویی بود که در جنگها همراه می برد و پیروانش معتقد بودند که آن خیمه، هیچگاه از ذخایر و آذوقه تهی نمی شود .
7 - محمد احمد سودانی، معروف به مهدی سودانی (1848 - 1885 م . /1264 - 1292 ق). از مهمترین و معروفترین مدعیان مهدویت بود . وی از قبیله دناقله بود و در سودان به دنیا آمد . پدرش عبدالله نام داشت و به قایق سازی مشغول بود . محمد احمد به تعلیم علوم دینی پرداخت و در ضمن مراتب طریقت را نیز گذراند و با نرمخویی، تیزهوشی و سخنوری خود و از همه مهمتر زهد و تقوای خویش که زبانزد همگان بود، مردم را به خود جذب کرد . او به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و مردم را به رعایت موازین شرعی دعوت نمود و در سال( 1881 م . /1297 ق .) که زمینه دعوت خود را مهیا دید ادعای مهدویت کرد و خود را همان مهدی منتظر، علیه السلام، نامید . آنچه موجب دعوی محمد احمد گردید به طور عمده به این شرح است:
الف) انتظار اکثر مسلمانان و از آن جمله مردم سودان برای ظهور مهدی، (علیه السلام);
ب) اعتقاد شیوخ قبایل و فقهای سودان بر اینکه مهدی، (علیه السلام)، از میان آنان ظهور خواهد کرد و این عقیده خود را به روایاتی از ائمه حدیث (اهل سنت) مستند می کردند;
ج) دریافت مالیات سنگین از مردم سودان که همراه با فشار، آزار و توهین به مالیات دهندگان بود . حتی از زنان و کودکان سودانی، مالیات گرفته می شد . مردم سودان سالانه سه بار مالیات می پرداختند . یک بار برای فرماندار، یک بار برای قاضی و یک بار برای ماموران مالیات، کشاورزان برای کشت گندم، استفاده از آب نیل و قایقرانی در نیل نیز مالیات می دادند و خانه های کسانی که در پرداخت این مالیات ها تاخیر می کردند سوزانده می شد;
د) خرید و فروش مردم سودان به عنوان «برده » ، تجارت پردرآمدی برای تجار سودانی بود . صدها هزار نفر از جوانان سودانی به عنوان کارگر و خدمتگزار به قیمت نازلی خریداری شده و با قیمت گزافی فروخته می شدند و به کارهای شاق و طاقت فرسا در سرزمینهای دوردست می پرداختند . ماموران دولتی از تجار برده، مالیات گزافی می گرفتند و پس از آنکه تجارت برده منسوخ شد آنان همچنان از تجار مزبور، مالیات مطالبه می کردند . وقتی دعوت محمد احمد سودانی گسترش یافت، تجار ناراضی سودانی دعوت او را لبیک گفته و در تقویت او کوشیدند .
مهدی سودانی چند بار با نیروهای مصری - انگلیسی جنگید و آنان را شکست داد و شهر خارطوم را به تصرف خود درآورد و دولت مستقلی تشکیل داد . مهدی سودانی با قدرت تمام به سازماندهی حکومت خود پرداخت و امور کشور را به سه بخش لشکری، مالی و قضایی تقسیم کرد و فرماندهی لشکر را به خلیفه خود، عبدالله تعایشی سپرد . او از طریق اخذ زکوة، فطریه و عشریه کشور را اداره می نمود و در اجرای شریعت سختگیر بود . او پیش از مرگ در 21 ژوئن 1885، عبدالله تعایشی را به جانشینی خود برگزید و از همگان خواست تا با او بیعت کنند . [7]
8 - و بالاخره در ایران نیز در سال 1262 ق . یکی از شاگردان سیدکاظم رشتی به نام سید علی محمد شیرازی خود را نماینده (باب) امام زمان، (علیه السلام)، دانست و پس از اینکه گروهی به او گرویدند، دعوی مهدویت کرد . علما با ادعای پوچ او مخالفت نمودند . و با فشار آنها در جلسه مناظره شرکت کرد اما از پاسخهای اولیه درماند و پس از آنکه چوب مفصلی خورد توبه کرد و آزاد شد اما بار دیگر دعوتش را ادامه داد و سپس دستگیر و در قلعه چهریق زندانی گردید . پیروانش با حمایت سفرای روسیه و انگلستان در گوشه و کنار کشور شورش ضد دولتی به راه انداختند . اما این شورشها با هوشیاری و مقاومت مردم و همکاری قشون دولتی سرکوب گردید و باب نیز اعدام شد . بدین ترتیب دعوی باب که می رفت تا کشور را به هرج و مرج و دودستگی و نهایتا تجزیه بکشاند در نطفه خفه گردید .[8]
پی نوشت ها:
[۱ ]. به نقل از: ای . پ . پطروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، چاپ سوم، 1351، ص 15 و 16 .
[۲] . همان، ص 16 .
[3]. همو، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، چاپ چهارم، 1354، ص 373 .
[۴] . همان، ص 380 و 381 و نیز رجوع شود به کتاب مشعشیان، نوشته احمد کسروی .
[۵و۶]. جرجی زیدان، مشاهیرالشرق فی القرن التاسع عشر، جزء اول، ص 61 - 63 .
[۷] . برای اطلاع بیشتر از شرح حال مهدی سودانی رجوع شود به منبع فوق، ص 61 - 115، تاریخ سودان .
[۸] . برای اطلاع از دعاوی باب، رجوع شود به فتنه باب، نوشته اعتضاء السلطنه که کمی پس از رفع آن فتنه نوشته است .
منبع: مجله موعود آذر و دی 1379، شماره 23، نویسنده : محمدحسن رجبی