مقدمه
احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آغازی نیکو در ترویج آموزة مهدویت است که بعد از آن در دورة کوتاه مدت، ولی بسیار پربرکت حکومت امیرمؤمنان(علیه السلام) رو به فزونی یافت. از نقل های موجود می توان نتیجه گرفت که امام حسن(علیه السلام) تحت تربیت پدر گرامی وجد بزرگوارش. احادیث مهدویت را فرا گرفته باشد. عبداللَّه بن حارث گوید: به علی(علیه السلام) گفتم: ای امیرالمؤمنین! از رخدادهای پس از امام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مرا مطلع گردان. فرمود: ای پسر حارث! این چیزی است که ذکر آن موکول به خود اوست و رسول خدا(صلی االه علیه و آله) به من سفارش کرده است که آن را جز به حسن و حسین(علیهم السلام) نگویم[1]
براساس این روایت، قطعاً امام حسن(علیه السلام) روایات مهدوی را از محضر امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرا گرفته است و در دوران زندگی برای مردم سخنانی را درباره امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ذکر کرده اند؛ منتهی هم زمان بودن حکومت ظاهری امام حسن مجتبی(علیه السلام) با دوران تاریک و مسموم حکومت معاویه که از سخت ترین دوره ها برای امام حسن و شیعیان بود و به دلیل فراهم نبودن زمینه برای مباحث علمی و اعتقادی شیعه، سخن از امام مهدی(عج) در این دوره چندان مطرح نشده است.
توجه داریم که این رکود به معنای ناآشنایی جامعة شیعی با این آموزه نبود؛ بلکه بیشتر بدان معنا بود که ترویج و تقویت این آموزه در این دوره بسیار کند شد. بروز سیاسی این آموزه در دورة بعد، خود بهترین شاهد است که اصل این آموزه جایگاه خود را در ذهن و باور شیعیان حفظ کرده بود، هرچند ویژگی ها و جزئیات آن کاملاً روشن نبود.
روزگار پر آشوب عهد امام حسن مجتبی(علیه السلام) موجب شد که شیعیان نتوانند احادیث فراوانی از آن حضرت(علیه السلام) بشنوند و برای نسل های بعدی روایت کنند. از این رهگذر، روایاتی مربوط به حضرت ولی عصر(علیه السلام) نیز از آن حضرت کمتر روایت شده است.[2] در این احادیث به این مطلب، اشاره شده است:
1. ولادت مخفیانه؛ 2. نهمین فرزند امام حسین(ع)؛ 3. غیبت؛ 4. سختی ها و گرفتاری های عصر غیبت؛ 5. طول عمر؛ 6. ظهور و امداد های غیبی؛ مانند یاری فرشتگان در سن جوانی؛ 7. سیره حضرت بر این اساس حضرت بیعت هیچ طاغوتی را نمی پذیرد؛ 8. حکومت و مدت آن؛ 9. برکات دولت حضرت؛ مانند فزونی نعمت، گسترش عدالت، هدایت و اطاعت همگانی، پایان یافتن بدی ها، کشته شدن دجال و...؛ 10. نزول عیسی بن مریم(ع) و نماز خواندن پشت سر امام مهدی.
در اینجا برخی از این احادیث به دست ما رسیده است.
حدیث اول: روزی حضرت علی(علیه السلام) همراه با امام حسن مجتبی(علیه السلام) در حالی که به دست سلمان تکیه داده بودند، وارد مسجد الحرام شدند. در آن هنگام مردی نیکو صورت که جامه های زیبا بر تن داشت، وارد شد و به خدمت امیرمؤمنان(علیه السلام) عرض ادب و تقدیم سلام کرد؛ سپس گفت: من از محضر شما سه پرسش می کنم. اگر آنها را پاسخ فرمائید، می فهمم که این مردم به شما ستم کردند و حق شما را به ناحق غصب کردند. امیرمؤمنان فرمود: آنچه می خواهی بپرس. چون آن مرد سؤالاتش را بیان کرد، امام(علیه السلام) به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی(علیه السلام) رو کرد و فرمود: ای ابو محمد! سؤالات این مرد را پاسخ بگو. چون امام حسن مجتبی(علیه السلام) هر سه پرسش را پاسخ گفت، آن مرد به وحدانیت خدا و رسالت رسول اکرم گواهی داد؛ سپس به امامت امیر مؤمنان و امام حسن مجتبی و امام حسین سیدالشهدا (علیه السلام) گواهی داد و آن گاه امامان را یکی پس از دیگری شمرد و به امامت هر یکی شهادت داد تا به امام حسن عسکری(علیه السلام) رسید و آن گاه گفت: «و گواهی می دهم به امامت فرزند امام حسن عسکری که نام و کنیه اش گفته نمی شود تا روزی که ظاهر شود و جهان را پر از عدالت کند؛ آن چنان که پر از ستم شده است؛» آن گاه از امیر مؤمنان خداحافظی کرد و از مسجد خارج شد. امیرمؤمنان خطاب به امام حسن(علیه السلام) فرمود: ای ابو محمد! برخیز و این مرد را تعقیب کن. امام حسن مجتبی(علیه السلام) بلند شد و به دنبال آن مرد حرکت کرد. لحظاتی بعد برگشت و عرض کرد: این مرد تا از مسجد خارج شد، اصلاً متوجه نشدم که کجا پای نهاد و به کجا رفت! امیر مؤمنان فرمود: آیا این مرد را شناختی؟ امام حسن عرض کرد: خدا و پیامبر و امیرمؤمنان داناترند. امیرمؤمنان فرمود: او حضرت خضر بود».[3]
حدیث دوم: امام حسن(علیه السلام با شروطی که در صلح نامه مندرج است با معاویه صلح کرد؛ در چنین شرایطی برخی از شیعیان حضرت را ملامت کردند که چرا با معاویه صلح کردی. حضرت فرمود: وای بر شما! نمی دانید مقصود من چه بود؟ صلح من با معاویه از آن چه آفتاب بر آن می تابد و غروب می کند، برای شیعیانم بهتر است. نمی دانید که من امام شما هستم و اطاعت از فرمانم برای شما واجب است و به فرمودة رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یکی از دو آقای اهل بهشت هستم؟ گفتند: می دانیم. فرمود: آیا نمی دانید، چون خضر(علیه السلام) کشتی را سوراخ کرد و آن بچه را به قتل رسانید و دیوار را استوار کرد، باعث خشم موسی بن عمران(علیه السلام) شد، زیرا که حکمت آن کار بر او پوشیده بود؛ ولی نزد خداوند، عمل خضر کار حکمت آمیز و درستی بود؟ آیا نمی دانید [چنین مقدر شده است] که هر یک از ما ائمه سازش با سلطان زمانش را به گردن می گیرد، جز قائم ما که عیسی روح الله پشت سر او نماز می گزارد و خداوند، ولادت او را از مردم پوشیده می دارد و خود وی از نظر ها پنهان خواهد شد تا چون ظهور کند بیعت هیچ کس در گردن وی نماند [و مجبور نشود در برابر سلاطین زمانش سکوت و با آنها بیعت و سازش کند]. او نهمین فرزند برادرم، حسین پسر فاطمه بانوی بانوان است. خداوند در طول غیبت، عمر او را طولانی گرداند! آن گاه با قدرت کاملة خود به صورت جوانی که کمتر از چهل سال داشته باشد ظاهر کند. این برای اینست که همه بدانند خداوند بر همه چیز توانا است[4]
حدیث سوم: زید بن وهب جهنی از امام حسن(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: به خدا سوگند! می بینم که معاویه برای من از کسانی که خیال می کنند شیعه من هستند، بهتر است. اینها [شیعه ها] به دنبال این هستند که مرا کشته و مال و اموال مرا غارت کنند و بگیرند. به خدا سوگند! چنانچه از معاویه پیمانی بگیرم که خون و ناموسم محفوظ بماند بهتر است مرا بکشند و خاندان مرا ضایع گرداند. به خدا سوگند! اگر با معاویه می جنگیدم، همین ها [شیعه ها] مرا مجبور می کردند تا با او صلح کنم. به خدا سوگند! اگر صلح کنم و محترم باشم، بهتر از این است که در اسارت کشته شوم یا بر من منت گذاشته شود و آزاد گردم و این امر برای معاویه و خاندان او تا آخر دنیا سنت و برنامه ای شود برای تمامی بنی هاشم از زنده ها و مرده های آنها.
راوی می گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! آیا شیعه هایت را بدون سرپرست رها می کنی؟ فرمود: چه کنم؟ ای برادر جهینه؛ به خدا سوگند! من چیزی را می دانم که اشخاص مطمئن و راستگو آن را به من گفته اند. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) روزی مرا خوشحال دید و فرمود: حسن خوشحالی؛ چه حالی خواهی داشت اگر مرا کشته ببینی؛ چه حالی خواهی داشت، اگر بنی امیه والی و حاکم این مردم شوند؛ در حالی که رئیس آنها مردی است که حلقومی گشاد و پائین تنه بزرگ دارد و هر چه می خورد سیر نمی شود؟ روزی خواهد مرد که دیگر یک یار و یاور در آسمان و زمین نخواهد داشت. بر شرق و غرب آن [دنیا یا سرزمین عرب] تسلط یافته و مردم مطیع او شده اند و مدت فرمانروائیش نیز به طول خواهد انجامید؛ با روش بدعت گذاران و گمراهان رفتار می کند و حق و سنت رسول الله(صلی الله علیه و آله) را می کشد و اموال را در میان اهل ولایت و حکومت خود تقسیم و صاحبان حق را منع می کند و بی بهره خواهد گزارد. مؤمن در حکومت او خوار و ذلیل و فاسق قدرتمند خواهد بود و اموال را در میان یاران خودش موجب قدرت و سربلندی قرار می دهد و بندگان خدا را اسیر می کند؛ حق در حکومت او کهنه و باطل پدیدار و آشکار می شود. هر که برای احقاق حق با او مخالفت کند، کشته شود و هر که بر باطل با او همکاری می کند، پاداش می گیرد و همین گونه خواهد بود تا در نهایت خداوند در آخرالزمان مردی را مبعوث می گرداند تا مردم را از فتنه و بلا و نادانی نجات دهد او را بر اهل زمین پیروز گرداند و همه به رضایت یا کراهت مطیع او شوند. زمین را از عدل و نور و برهان [و هدایت] پر می گرداند. تمام اهل زمین تسلیم او می شوند و کافری باقی نمی ماند، جز آنکه به او ایمان می آورد و شخص بد سرشت و ناپاک یافت نخواهد شد، جز آنکه صالح و پرهیزگار می شوند. درندگان در حکومت او در آرامش هستند، و زمین، نباتات خود را ظاهر و آسمان برکاتش را نازل می کند و گنج ها برای او آشکار شوند و چهل سال بر شرق و غرب جهان حکومت خواهد کرد، خوشا به حال کسی که او را در آن روزها درک کند و سخنانش را بشنود[5]
پی نوشت ها:
[1]. کمال الدین ج1ص151: عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ قُلْتُ لِعَلِی (ع) یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی بِمَا یکونُ مِنَ الْأَحْدَاثِ بَعْدَ قَائِمِکمْ قَالَ یا ابْنَ الْحَارِثِ ذَلِک شَی ءٌ ذِکرُهُ مَوْکولٌ إِلَیهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِk عَهِدَ إِلَی أَنْ لَا أُخْبِرَ بِهِ إِلَّا الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ(ع).
[2]. در کتاب معجم احادیث الامام المهدی نه روایت از امام حسن مجتبی در باره مهدویت نقل شده است، در کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق بابی با این عنوان امده است: «باب ما أخبر به الحسن بن علی بن أبی طالب(ع) من وقوع الغیبة بالقائم(عج) و أنه الثانی عشر من الأئمة(علیهم السلام)» که سه حدیث از امام حسن مجتبی نقل شده است.
[3]. محاسن، ص 332، ح 99؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 44؛ کافی، ج 1، ص 525؛ غیبت نعمانی، ص 66، ب 4، ح 2؛ اثبات الوصیه، ص 136؛ کمال الدین ج 1، ص 313، ب 29، ح 1؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 65، ب 6، ح 35؛ دلائل الامامه، ص 68؛ غیبت طوسی، ص 154، ح 114.
[4]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316، ب 29، ح 2، کفایه الاثر، ص 224.
[5]. الاحتجاج، ج 2، ص 290
نویسنده: محمد رضا فوادیان