مقدمه:
ابتدا بايد اين سوال را طرح كرد كه اساساً آيا بشر انتظار يك چنين عصري را دارد يا خير؟ به عبارتي ميتوان اين سؤال را طرح كرد كه آيا انتظارات بشر از دين و امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حكومت ايشان صحيح است يا خير؟ قبل از پرداختن به بحثهاي حاشيهاي چند مطلب را مقدمتاً بيان ميكنيم.
همه ما ميدانيم كه بشر موجودي است كه اساساً تمايل به زندگي اجتماعي دارد و در اين تمدن خود هم مانند مورچه يا مانند زنبور عسل نيست كه همچنان يك اجتماع باشند بلكه در اين اجتماع احتياج به ارتباط و تحول و ترقي و از يك مرحله به مرحله بعدي ر اهمواره در دستورات و آرمانهاي خود داشته است. انسان اين چنيني دنبال وجه مشتركي ميان خود ا ست تا يكديگر را بهم پيوند دهد و يك اجتماع سازد و براي همه يك مقصد و آرزو ايجاد نمايد.[2] بنابراين يكي از اداء لزوم بعثت انبياء عبارتند از:
2ـ تشخيص سود و زيان [در قواعد رسوم...][4]
5ـ احتياج به يك قانون مدوّن براي كل بشر[7]
6ـ احتياج اجتماع انساني به كمال و معرفت [8]و...
از مهمترين آنها همانطور كه گفته شد اين است كه اين اجتماع عظيم انساني احتياج به يك قانون براي ادامه حيات خودش دارد و اين قانون را بايد شخصي بياورد كه اولاً به تمام جهات زندگي انساني [چه فردي و چه اجتماعي] شناخت داشته باشد، ثانياً خود او ذي نفع در آن قانون نباشد.[9]
پس خداوند انسان را يله و رها نيافريد بلكه «لقد ارسلنا رُسُلنا بالبينات و انزلنا معلهم الكتاب و الميزان» [10]«و خداوند براي هر امتي رسولي فرستاد»[11] و دستورات الهي را به زبان همان قوم براي ايشان بيان فرمود: «و ما أرسلنا من رسولٍ الا بلسان قومه ليبين لهم...»[12] و بدين سان خداوند حجت خويش را بر مردم تمام كرد. «رُسُلاً مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل»[13]
[14]ب: امامت ادامه و استمرار نبوت
سرانجام خداوند آخرين پيامبر خود را برگزيد و او را خاتم پيامبران ناميد «ما كان محمدآً ابا احدٍ من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين»[15] اما پيامبر هم بشري بود چون همة انسانهاي ديگر [16]بنابراين روزي بايد از اين سرا به سراي باقي و جاويد برود و اين كار به وقوع پيوست. اما بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)چه اتفاقي مياُفتد؟ آيا همة قوانين حتي جزئيات گفته شد؟ آيا اجراي قوانين هيچ ضمانتي را نمي طلبد؟ پس بايد كسي يا كساني باشند كه اهداف پيامبران الهي را ادامه داده و بر اجراي آن كمر ببندند تا آن اهداف ابتر و بدون نتيجه نماند. اينجاست كه بحث از خلافت و جانشيني پيامبر مطرح ميشود، ولي مهمتر از اين بحث اين است كه اساساً فلسفه امامت چيست؟
گروههاي مختلف مسلمانان ديدگاههاي متفاوتي نسبت به اين امر دارند از جمله:
1ـ معتزله:
فلسفه امامت، اجراي حدود الهي بلكه اجراي همة احكام شرعي است كه به امامت بستگي دارد.»[17]
2ـ ماتريديه:
فلسفه امامت، تنفيذ احكام، اقامة حدود، حل منازعات، محافظت مرزها، تجهيز لشگر و...است.»[18]
3ـ اشاعره:
فلسفه امامت، فرماندهي سپاه ـ حمايت از مظلومان، اقامة حدود، جهاد و سركوبي ستمگران و...است.»[19]
4ـ اسماعيليه:
هدف اصلي از امامت تعليم معارف الهي به بشراست.[20]
5ـ شيعة دوازده امامي (اثني عشر)؛ فلسفه امامت، عبارت است از: حفظ نظام اجتماعي مسلمانان، برقراري عدالت اجتماعي، اجراي حدود الهي، جلوگيري از گناه، پاسداري و تبيين شريعت، لطفي الهي (امامت لطفی الهی است که انسان در سايه آن با انجام دستورات دين به خدا نزديک می شود، بيان تفاصيل شريعت[20]
آنچه در بين تمام مذاهب نامبرده بيشتر به چشم ميخورد «اجراي حدود الهي» ميباشد كه تقريباً متفق القول همهاست بنابراين امام را علاوه بر شئون مختلف كه دارد،بايد ادامه دهنده راه نبي(صلی الله علیه و آله و سلم)و مجري قوانين و احكامي دانست كه توسط پيامبر آورده شده است و لذا در تعريف امام هم آمده است:«امامت رياست كلّي در امور دين و دنيا و خلافت رسول در اقامه دين است،و بر مردم اطاعت از امام واجب است» [22]«و امامت خلافت و جانشيني پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در حراست دين و سياست دنياست»[23]«الامامة رئاسة عامّة دينية مشتملة علي ترغيب عموم الناس في حفظ مصالحهم الدينية و الدنيويه و زجرهم عمّا يضرهم بحسبها» [24]آنچه كه مدنظر است [گذشته از اينكه مباحث خلافت و امامت فرق دارند و...] اينكه:
اولاً: امام بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بايد باشد.
ثانياً: اجراي حدود و اقامه احكام و... [رياست عامه ديني] با امام است.
پس آيا اين امام و جانشن پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)احتياج به يك قدرت مشروع و مقبول دارد يا خير؟ تاريخ اسلام نشان داد كه چه عقيده اهل سنت و چه عقيدة تشيع كساني كه جانشين پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)شدند و «رياست عامه ديني» مردم را عهدهدار شدند پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)كليه وظايف امامت را در چهارچوب حكومت» پيش بردند.از خليفه اول تا خليفه سوم همگي، وظايفي را كه عهدهدار بودند به شكل «حاكم» اجراء نمودند و امام اميرالمومنين(علیه السلام) هم اقدام به تشكيل حكومت ديني نمود.اما قبل از اينكه از مشروعيت و عدم مشروعيت و اساساً از حكومت ديني بحث شود لازم است مطالبي قبلاً بيان شود.
[26]فصل اول: ساختار حكومت ديني
آنچه به نظر ميرسد يك حكومت ديني از ساختار ذيل بهرهمند است.
الف: رهبري و مديريت
ب: كارگزاران
ج: مردم
رهبر در يك جامعه ديني مهمترين نقش را ايفاء ميكند چراكه در رأس هرم حکومت قرار گرفته است. آنچه عنوان شرايط رهبري در يك حكومت ديني حائز اهميت است موارد زير ميباشد.
شرايط رهبري و مدير در جامعه
1ـ علم؛ خداوند تبارك و تعالي وقتي طالوت را بعنوان فرمانروا معرفي مينمايد ميفرمايد «ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطةً في العلم و الجسم...»[27]
3ـ امانتداري؛ خداوند در سورة يوسف آنگاه كه يوسف خزانه داري مصر را ميطلبد ميفرمايد «قالَ جعلني علي خزائن الارض اني حفيظٌ عليم»[29]
4ـ عصمت؛ آياتي از قرآن عصمت را براي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و امام بعنوان حاكمان الهي جامعه معرفي مينمايد مانند آيه ابتلاء ابراهيم [30]و آيه اطاعت اولي الامر[31]
5ـ عدالت پيشگي؛ قرآن ميفرمايد «هل يستوي هو و من يأمُرُ بالعدل و هو علي صراطٍ مستقيم»[32]
6ـ بينش قوي؛ «... قل هل يستوي الأعمي و البصير...»[33]
7ـ ايمان؛ «... افمن كان مومناً كمن كان فاسقاً لاسيتون»[34]
در يك نظام حكومتي آنچه كه بهعنوان بازوان يك رهبر و يك حاكم از اهميت بسزايي برخوردار است كارگزاران حكومتي هستند. در نظام حكومت ديني كارگزاران از ويژگيهاي خاصي برخوردارند که عبارتند از:
1ـ تقواي الهي
2ـ ايثار
3ـ فرمانبرداري از خداوند
4ـ متابعت از واجبات خدا و اجراي مقررات الهي
5ـ رحم به زيردستان و محبت و لطف به آنان
6ـ انصاف در برابر خداو مردم
12ـ دارا بودنمحبوبيت اجتماعي [40]و...
نقش مردم بعنوان اصل و پاية وجودي يك حكومت، انكارناپذير است و آنچه در يك حكومت ديني از اصول مهم بشمار ميآيد نقش مردم است. در حكومت ديني مردم به هيچ عنوان به حكومت مشروعيت نميدهند و رضايت يا عدم رضايت آنان در مشروعيت ديني نقشي ندارد اما باعث بوجود آمدن آن حكومت ميشود در حقيقت مردم و مقبوليت آنان نقش وجودي به حكومت ديني ميدهند نه مشروعيت ديني [41]امام علي(علیه السلام) در مورد مقبوليت مردمي و نقش مردم در استقرار حكومتش ميفرمايد «لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لَاَلْقيتُ حَبلَها علي غاربها» [42]پس مقبوليت به حكومت ديني عينيت ميبخشد زيرا حاكم ديني حق استفاده از زور براي تحميل حكومت خويش را ندارد.
از طرف ديگر مردم صاحبان حق و حقوقي در جامعه و حكومت ديني هستند كه حكومت موظّف است آنها را برآورده كند. حقوقي كه مردم ميتوانند داشته باشند اجمالاً به شرح ذيل ميباشد.
1ـ مساوات و برابري
2ـ برخورداري از حمايت قانوني
3ـ حقوق سياسي
4ـ حقوق اجتماعي مثل:
الف: حق داشتن شغل
ب: حق داشتن مسكن
ج: حق داشتن امنيت و تأمين اجتماعي
و البته مردم همه با حمايت جدي و قاطع و پيروي از رهبران و كارگزاران به تثبيت و دوام حكومت ديني كمك ميكنند. بنابراين نقش مردم و روابط متقابل مردم و حكومت را نميتوان ناديده گرفت.
[44]فصل دوم: نياز بشر به امام و رهبري الهي
حال كه معلوم شد امامت استمرار نبوت است و در حقيقت امامت ضامن اجرايي قوانين الهي است و اينكه راس هرم حكومت ديني بايد امام باشد، لازم است اين بحث مطرح شود كه در عصر ما كه عصر غيبت ولي عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است آيا بشريت نياز به امام دارد يا خير؟ما به اختصار به چند مطلب كه نياز بشر را به امام در طول تاريخ و به خصوص در اين اعصار، روشن ميكند اشاره ميكنيم.
وجود بحرانها و نابسامانيها در زندگي بشر اين مدعاي ما را كه قبلاً به اثبات رسانيديم اجمالاً بيشتر جلوه ميدهد «كه چون بشر قادر به حل مشكلات خود نبوده و نمی توانست قانون كلّي خلق كند تا در ساية آن بشر به سعادت برسد، لذا خداوند از باب لطف خود پيامبران را براي آنان فرستاد و براي نجات اختلافات و حيرت، امام معصوم را بعد از پيامبر فرستاد»[45] اهم اين بحرانها عبارتند از:
1ـ بحران ديني و اعتقادي: بوجود آمدن دهها و صدها مكتب دو يكي در قرن اخير گواه اين مطلب است كه بشر در يك بحران جدي اعتقادي بسر ميبرد كه هر روز در چالة «ايسمها» گرفتار ميشود.
2ـ بحران فرهنگي: چالشهاي اخلاقي، اجتماعي، فساد، فحشاء، تبعيض و... همه حكايت از آشفتگي فرهنگي جهان قرن 21 دارد.
3ـ بحران سياسي: كشمكشهاي سياسي كه سالانه هزاران نفر را قربان خودكامگيهاي عده اي ميكند، حق وتو و... نشان از يك بهم ريختگي در ميان سياستمداران كشورهاي مختلف است.
4ـ بحرانهاي اقتصادي، نظامي و...
فساد، قتل، جنايت بر سر نان، قارهاي سياه و گرسنه، كارتون خوابهاي شهرهاي بزرگ، حلبي آبادها... اين بحرانها همگي جهان را به سمت و سويي كشانده كه ملل دنيا به دنبال يك ميگردند تا با آن هويت انساني و گمگشته خودرا [كه همان راه ترقي و كمال است] پيدا كنند وطرح اسلام و شيعه مشخص و واضح است.
اين بحث كه جاي كار بسيار دارد مقوله ايست كه شايد به جرأت بتوان گفت زائيدة همان بحرانهاي مذكور است گروهي به عنوان منجي و گروهي هم به عنوان مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ميان اين آب گل آلوده ماهي گرفته و خود را نجات دهندة مردم ميدانند. در عصر استعمار جديد، چه سردمداران ايالات متحده چه بريتانيا، در كشورگشاييها، خود را منجي مردم منطقه و كشور موردنظر ميدانند ولي در عمل جز چپاول و كشتار چيزي ديده نمي شود.
«در طول تاريخ، مدعيان دروغين فراواني بودهاند كه از مقام نيابت خاصه، تا مهدويت و از آن فراتر، تا مقام الوهيت را براي خويش ادعا كردهاند و هر كدام به اندازه دايره تبليغ خود مريداني بدست آوردهاند، گرچه ارباب معرفت و تقوا و مؤمنين آگاه، در هر عصري وجود دارند، اما عناصر بيحقيقت و شيادان جاهطلب و دنياپرست، در طول تاريخ از عقيده و ايمان مردم نسبت به معبود واقعي، و از محبت مردم نسبت به رهبران الهي، شئون ديني و حقايق آسماني سوءاستفاده كردهاند و خود را به دروغ داراي مناصب معنوي جلوه داده و ادعاي كذب نمودهاند»[47]البته ادامه اين بحث لازم نيست چون آنچه كه عيان است چه حاجت به بيان است و اوضاع جهان ميتواند گواه مدعيان دروغين عدالت گستري و ادعاي نجات آنها باشد.
«عدالت واژه اي است آشنا كه همگان آن را دوست دارند و در پي آن اند، عدالت چيزي است كه از هر كسي صادر شود نيكو و زيباست ولي از مسئولان و فرمانروايان زيبندهتر است ولي جاي تأسف است كه در روزگاران بسياري جز نام، نشان ديگري از عدالت نميتوان يافت و بشريت جزء در روزگاران اندكي ـ آن هم در حكومت مردان الهي ـ عدالت را مشاهده نكرده است [49]بشر تنها در سايه [يك] عدالت است كه ميتواند به آسايش حقيقي خود برسد چنانچه اميرالمؤمنين(علیه السلام) ميفرمايند «فانّ في العدل سعة» [50]يعني در اجراي عدالت آسايش است. ايشان همچنين نشانههاي عدالت را خوب شدن وضع مردم، عزيزشدن «حق» در ميان طبقات [مختلف]، استواري امور ديني، اجراي دستورات الهي، اصلاح روزگار، برقرار ماندن دولت صحيح و مأيوس شدن دشمنان ميداند.فواتر، اديب فرانسوي مشهور ميگويد: «اگر بر انسان يك شخص صالح حكومت كند براي او گويا يك وطن است ولي اگر حاكم بر انسان، شخص غيرصالح باشد گويا او هيچ وطني ندارد»[51]پس بايد به چند مطلب توجه داشت: اولاً: عدالتخواهي يك مسأله فطري است، ثانياً انسان با قطع اميد از وضعيت موجود جهان، احساس نوعي اميد به حكومت برتر دارد. ثالثاً: تجربيات بشري و اختلافات سليقه نشان دادهاند كه چنين حكومتي از طريق عادي و طبيعي امكانپذير نيست. رابعاً: بشر با توجه به اين مقدمات به اين نتيجه رسيده كه برپايي يك حكومت عدل جهاني ضرورت دارد. و ما اعتقادمان حكومت عدل الهي حجت خداست.
در مورد اضطرار به حجت ميبايست يك بحث عظيم و گسترده انجام داد ولي ما در اينجا فقط به ذكر چند روايت بسنده ميكنيم. احاديثي چون «انّ الارض لاتخلو من قائم الله بحجة بحث از حجت و اضطرار به حجت از آنچنان اهميتي برخوردار است كه محدث كبير شيعه ثقة الاسلام كليني، بابي را به آن اختصاص دادهاند بنام «ان الارض لا تخلو من حُجّة»[54] همچنين در روايتي آمده است: «لو لم يبق في الارض الا اثنان، لكان احدهما الحجة». در روايت ديگري فرمودهند: «ان الحجة لا تقوم لله عزوجل علي خلقه الا بامام حتي يعرف». و «مازالت الارض الا ولله فيها الحجة يُعرّف الحلال و الحرام و يدعواالناس الي سبيل الله».[55]
جالب اين است كه احتياج به يك رهبر و امام آسماني و الهي در اديان و مكاتب ديگر هم بيان شده است.مثلاً زرتشتيان معتقد به ظهور «سوشيانس» اند، يهوديان معتقد به آمدن «ماشيح»، نصاري اعتقاد به «عيسي»، بودائيان «منتظر بودا» و هندوان منتظر «ويشنو»؛ و اين حكايت از انتظاري جهاني براي آمدن يك رهبر آسماني و الهي دارد. در قرآن هم به اين وعده و اين انتظار اشاره شده است كه فرمود: «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر انّ الارض يرثُها عبادي الصالحون»[56]
[56]فصل سوم: انتظارات بشر و حكومت ديني
مردم از يك حكومت ديني چه انتظاري دارند؟ اين سؤالي است كه براي متدينين و غير متدينين ميتواند مطرح باشد. ما براي پرداختن به جواب آن بحث را در اصل ساختار حكومتي، اهداف و نتايج يك حكومت پيش مي بريم.
مهمترين اهداف حكومت ديني را ميتوان:
الف: استقرار توحيد و خداپرستي در زمين و رهانيدن مردم از بندگي و فرمانبرداري غيرخدا؛ «و لقد بعثنا في كل اُمّةٍ رسولاً اَن اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت...»[57]
ب: رشد و تعالي علمي، فرهنگي و تربيتي انسانها و رهايي آنها از جهل؛ «هو الذي بعث في الأُمتّين رسولآً منهم تيلوا عليهم يتلو و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة وان كانوا من قبل لفي ضلالٍ مبين» [58]
ج: برپايي جامعه نمونه و مدينه فاضله آرماني از طريق اقامه قسط و عدل اسلامي؛ «لقد ارسلنا رُسُلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط...» [59]
د: آزادساي تودهها از زنجيرههاي اسارت؛ «... و يضعُ عنهم اِصرَهُم و الأغلال التي كانت عليهم...» [60]
هـ: اجراي قوانين آسماني [اسلام] بطور كامل
از نظر ساختار حكومتي، يك حكومت ديني از سه ركن مهم تشكيل شده است:
الف ـ رهبري
ب ـ كارگزاران
ج ـ مردم
ما در بحثهاي گذشته مفصلاً در مورد رهبري، كارگزاران و مردم صحبت كرديم. [61]
اسلام در دو بعد دنيوي و اُخروي براي بشر دستورالعملهايي آورده است و به اين دو جنبه اهميت فوقالعادهايي داده است و اصولاً دين برنامههاي مادي و معنوي مشخص كرده است. پس يك حكومت ديني بايد هم توجه به امور دنيايي مردم داشته باشد و هم به امور اخروي آنها،حال از منظر دين اين دو جنبه را مورد بررسي قرار ميدهيم، البته با توجه به احاديثي كه در مورد حكومت امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است.
الف) توجه به امور دنيوي
الف ـ عمران و آبادي؛ «قال الباقر(علیه السلام): در زمان حكومت امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روي زمين هيچ ويرانهايي نميماند مگر آنكه آباد ميگردد»[63]
ب ـ شكوفايي اقتصاد؛ امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: هنگامي كه قائم ما قيام ميكند... دارندگان زكات سراغ كسي ميگرند تا زكاتشان را به او بدهند ولي كسي يافت نميشود و مردم از ديگران [به فضل خدا] بينياز ميگردند. [64]
ج ـ امنيت؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)ميفرمايد: «... زمين را از عدالت پر ميكند تا جايي كه مردم به فطرت خويش باز ميگردند نه خوني به ناحق ريخته ميشود نه خدا ؟؟؟ را بيدار ميكند». [65]
دـ علم و صنعت؛ در اين مورد هم روايات زيادي وارد شده است كه جهت رجوع ميتوان به كتب مكيال المكارم ج 1 ص 158 و 6-185 ـ بحار ج 51 و 52 ص 36 و 317 ـ بصائر الدرجات ص 117...
ب) توجه به امور اُخروي
الف ـ گسترش توحيد؛ عن مفضل بن عمر قال سمعتُ اباعبدالله(علیه السلام) يقول ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربّها...»[66]
ب: از بين بردن بدعتها؛ عن ابي بصير عن ابي عبدالله(علیه السلام) قال: القائم يهدم المسجد الحرام حتي يرده الي اساسه و...»[67]
ج ـ زنده كردن سيرة پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ «... عن ابا عبدالله(علیه السلام)... يصنع كما صنع رسول الله(علیه السلام) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)امرالجاهلية و يستانف الاسلام جديداً...»[68]
بنابراين مقدمه و صدها مقدمه ديگر به اين نتيجه ميرسيم كه:
اولاً: در عصر ظهور مردم نه تنها انتظاراتشان از دين برآورده ميشود بلكه افزون بر آن هم را خواهند ديد.
ثانياً: حكومت امام يك حكومت كاملاً ديني [در حد اعلي] است.
ثالثاً: بالاترين و بهترين شكل حكومت عدل جهاني در ظل حكومت الهي مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحقق خواهد يافت.
پی نوشت ها:
[6]. المحاضرات في الاهيات ـ سبحاني ص 249.
[14]. شرح الاصول الخمسه،ص 509 ـ قاضي عبدالجبار معتزلي ـ المغني، ج 1، ص 39.
[14]. العقائد النسفيه ـ ابوحفص نسفي (م 537)
[15].تمهيد الاوائل و تلخيص الدلائل، ص 477 ـ قاضي ابوبكر باقلاني (م 403 ق)
[17]. امامشناسي ـ علي اصغر رضواني، ص 24.
[20]. قواعد العقائد ـ محقق طوسي.
[28]. نهج البلاغه ـ ترجمه دشتي ـ عهدنامه مالك اشتر [از شماره 1 تا 7].
[29].عهدنامه امام زمان با ياران خود ـ الشيعه و الرجعه، ج 1، ص 157.
[33].كمال الدين ـ صدوق ـ ج 2، ص 672.
[34].با اندكي اضافات برگفته از كتاب پرسش و پاسخ ـ مصباح يزدي، ص 25.
[36].حكومت ديني ـ حميدرضا شاكري، ص 132.
[37].رجوع شود به كافي ج 1، باب اضطرار به حجت روايت 1 و 3.
[38].مقالهي اقاي نصوري ـ فصلنامه تخصصي انتظار.
[39]. چشماندازي به حكومت امام مهدي (عج) ـ نجم الدين طبرسي.
[41].اسلام و عقل ـ ص 210 [به نقل از موعودشناسي].
[42].عيون الاخبار ـ ابن قُتيبه، ص 7.
[44]. اصول كافي، ج1، ص 137ـ ح 1.
[51].رجوع شود به فصل 1، ص 5 و 6 و 7.
[53].ارشاد مفيد ـ ص 362 ـ بحار ج 52 ص 337.
[54].بحار ج 52 ص 290 ـ در مورد امنيت همچنين به مكيال ج 1 ص 109 رجوع شود.
[55]. الغيبه طوسي ـ فصل 8 ـ ح 483 ص 468 ـ و غيبة نعماني باب 21 ح 3.
[56]. همان ح 491 ص 472 و ح 498 ص 475.
[57]. غيبت نعماني باب 13 ح 13 ص 236.
منبع: مجله مقالات مهدوی؛ http://mahdimag.ir/fa
نگارنده: علي محمد رايگان