حالا که غربت زمین، یه آسمون تباهیه
روزهای تیره مثل شب، آینهی سیاهیه
حالا که حتی جادهها چنبر مار زخمیَن
حالا که حتی چشمهها دام هلاک ماهیه
*
ما اگه کاوه هم بشیم ما رو زمونه میزنه
باید فریدونی باشه که شاخ دیوو بشکنه
*
از کوچههای سرنوشت، صدای پا تو میشنویم
حتی تو شهرهای شلوغ، گاهی صدا تو میشنویم
بوی نسیم، بوی هوام، میگن میای همین روزا
از ابر و باد و رعد و رود، بانگ رها تو میشنویم
*
باز میذاریم رو به نسیم پنجرهها رو تا سحر
یا تو بیا که صبح بشه، یا ما رو با خودت ببر
*
دست ماها و دامنت، دامنتو نمیگذاریم
ابرای آسمونتیم، اگه نیای نمیباریم
یه جایی هستی میدونیم، تیغتو بستی میدونیم
اسبتو زین کرده باید جمعه به صحرا بیاریم
*
ای دل ما شکاری کمند پر خمت، بیا!
نماز جمعههای ما نیاز مقدمت، بیا!
علی معلم دامغانی