logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
آمدی و گفتی که...


آمدی و گفتی که نیامده ام جای فاطمه علیهاالسلام را برایتان پر کنم.
 آمدی و گفتی که مرا فاطمه نگویید؛ من ام البنینم.
 آمدی که غبار غم از صورت زینب علیهاالسلام بزدایی.
 آمدی تا حسنین علیه السلام از داغ غم از پای درنیایند.
آمدی و به خانه غم خوش آمدی!
 هر چه می گذشت، همه بیشتر به تو عادت می کردند و پسرانت را به فرزندان فاطمه حواله می دادی.
 پسرانت هم تو را ام البنین صدا می زنند. خودت می گفتی که تو مادر پسرانی، پسرانی که سال ها بعد، سرهای بریده شان را پس از غوغای کربلا برایت آوردند و تو حال زینب علیهاالسلام را پرسیدی و حال برادرش حسین علیه السلام را.

 بانو! غم مادری که تنها پسرانش را از دست بدهد سنگین است؛ تو نمی توانی این غم را پنهان کنی؛ هر چند اشک های خود را پنهان کنی از زنان قبیله. پس بهتر است دیگر نمانی!