مقدمه:
ارتباط حقیقی واقعه عاشورا با مفهوم انتظار چیست؟ این واقعه تاریخی چگونه می تواند زمینه ساز عصر ظهور باشد؟
پاسخ به اين سؤال، در درجه اول، نيازمند تحليل واقعه عاشورا و عصر ظهور و شناسايي حقيقت انتظار است تا چگونگي مبدئيت عاشورا براي انتظار ظهور، معلوم شود. در نوشتار پیش رو این امر به بحث گذاشته شدهاست.
تحلیلها و پیشفرضهای فسلفه تکامل تاریخ و واقعه عاشورا
تحليلهاي ما در اين خصوص، مبتني بر پيشفرضهاي ماست و اين پيش فرضها، ظرفيت تحليلهاي ما را مشخص ميکنند. در پيشفرضهايي که ما در تحليل حوادث بزرگ، مثل عاشورا يا ظهور به کار ميبريم، نگرش ما به حضرت حق، فعل الهي و عظمت صنع پروردگار و نيز هدفمند بودن و حکيمانه بودن اين صنع، يعني تجلي عظمت و حکمت الهي در خلقت، جايگاه برجسته و تعيين کنندهاي دارد. در واقع، نگاه به آغاز آفرينش و مراحل سير و تکامل آن، در اين زمينه، تأثيرگذار است. در همين راستا بايد به جايگاه فعل معصوم در مسير خلقت توجه کرد.
دومين نکته قابل توجه در تحليل حوادث با عظمتي چون واقعه عاشورا، نگاه فلسفه تاريخي است که متأسفانه در طول تاريخ، مغفول واقع شده است؛ شايد به اين دليل که اين دانش، به صورت يک علم مدون، دانش سابقهداري نيست؛ هرچند در معارف ما جلوههايي از آن وجود دارد. حال با در نظرگرفتن اين نگاه، نمونهاي ذکر ميکنم:
اگر فلسفه تاريخ شما، فلسفه مارکسيستي ـ مبتني بر ماترياليسم تاريخي ـ باشد و بخواهيد عاشورا را تحليل کنيد، يا بايد عاشورا را در جبهه تکامل تاريخي بگنجانيد يا در جبهه مقابل تکامل تاريخي. چون آنها حقانيت را به تکامل تاريخ تعريف ميکنند. حال اگر عاشورا را در جبهه تکامل تاريخ برديد، با نگاه فلسفه تاريخ مارکسيستي، بايد آن را يک جنگ طبقاتي بدانيد که مقصودِ طبقه پيشرو است و در نهايت، بايد آن را به روابط توليد برگردانيد. اين افقي است که آنها در جنگ ميبينند؛ يعني يک نهضت بر آمده از متن ماده و حاصل پيچيدهتر شدن مناسبات مادي، مبتني بر منطق ديالکتيک و در چارچوب ماترياليسم تاريخي؛ اما اگر اين واقعه را در چارچوب فلسفه تاريخي که مبتني بر انديشههاي ليبرال ـ دموکراسي است قرار دهيم، بايد بگوييم که يا حرکتي است استبداد گرايانه و مبتني بر سنّت، يا حرکتي به سمت توسعه دموکراسي. کساني که اخيراً زبان به تحريف عاشورا گشودهاند و ميگويند عاشورا حرکتي در جهت توسعه دموکراسي بوده، نگاهشان مبتني بر اين فلسفه تاريخ است. اين انديشه فلسفه تاريخي، خود را در تحليل حادثه نشان ميدهد؛ چراکه هر حادثه را در فرآيند تاريخ و در مسير تکامل تاريخ بايد ديد که يا مانع تکامل تاريخ است يا جريان پيشرويي است.
تضاد طبقاتي به سمت جامعه بيطبقه، اگر هم پيشرو بود، بايد به سمت جامعه آرماني باشد و اگر جامعه آرماني، ليبرال دموکراسي است، اقدامي است به سوي توسعه دموکراسي و اگر جامعه آرماني، کمون است، اقدامي است به سوي جامعه بيطبقه.
واقعه عاشورا زمینه ساز ظهور
حال آنکه اگر ما معتقد باشيم که انديشه و نگاه مذکور به عالم و تاريخ، غلط است و جهان به سمت توسعه و تکامل حرکت ميکند و تکامل هم با ظهور توحيد و ولايت حقه، معنا ميشود و نه با گسترش مناسبات اقتصادي يا بسط دموکراسي و اگر تکامل تاريخ را در مراتب ظهور ولايت حقّه در حيات انساني ببينيم، طبيعتاً جامعه آرماني ما جامعهاي است که توحيد در آن به معناي تام، ظهور پيدا ميکند و مناسبات عالم و جامعه انساني تحول مييابد. در نهايت، تعريف تکامل به « ظرفيت پذيرش ظهور ولايت» بدين معناست که با ورود تجلي ولايت، مناسبات عالم تغيير مييابد و عالم، عالم ديگري ميشود؛ عالمي که به سوي تعالي در عصر ظهور رجعت انبيا، عالم قيامت و عوالم پس از قيامت حرکت ميکند؛ و اينگونه معناي حرکت تاريخ و تکامل آن، دگرگون ميشود.
در مقابلِ ظهور تجليات نوراني الهي که مبدأ کمال عالم است و حامل آن انبيا و اوليا، و محور اين تجليات هم نبي اکرم )صلي الله عليه و آله و سلم( و اهلبيت )عليهم السلام( هستند، بسط باطل و گسترش ظلمت نيز به عنوان يک جريان روبنايي و قابل حذف، همانند کف روي آب، مطرح است؛ چرا که آن تجليات نوراني، جريان زلال و ماندگار در هستي است. اين جاست که جريان درگيري حق و باطل در تاريخ شکل ميگيرد و اين درگيري به سمت غلبه ايمان بر کفر پيش ميرود و دوران حق، به عنوان دوران تجلي توحيد و ولايت حَقّه در عالم، فراروي انسان قرار ميگيرد و همه مناسبات عالم انساني، مناسبات بندگي و پرستش و قُرب و رضوان ميشود. با اين نگاه، طبيعتاً عاشورا عظيم ترين نقطه درگيري حق و باطل در ظاهر و باطن و در طريق گسترش حق ميشود.
اين چنين انتظاراتي که روح جامعه و باطن حيات اجتماعي را دگرگون ميکند، زمينهساز ظهور است و تحولات تکاملي در اجتماع هم مطابق با اين انتظارات متعالي پيش ميرود و در اينجا امام که يکي از نقطههاي تکامل تاريخ است، تنها کسي است که ميتواند انتظارات انساني را مطابق با مقاصد الهي ارتقا بخشد و در آن راستا، عاشورا هم يکي از نقطههاي ظهور تکامل تاريخ است که وقتي ميخواهد اين تجلّيات را در انسان ايجاد کند، بايد ارادههاي انساني، بصيرت انساني و احساسات انساني، تولّي و تبرّي و حبّ و بغض اجتماعي را رشد دهد و ارتقا بخشد و به سمت و سوي الهي سوق دهد و ظرفيت مطالبات و انتظارات را به سمت ِتحقّق کلمه توحيد و ظهور و تجلّي کلمه تامه الهي پيش برد؛ که منظور از کلمه تامّه الهي هم در اينجا امام معصوم است.
بنابراين، انتظار عصر غلبه نور است، نه دموکراسي و جامعه بيطبقه. انتظار، عصر عبور از { و الليل اذا يغشي}[1] است.{ و النّهار اذا تجلّي}[2] انتظارِ حقيقتي است که در آن نورانيّت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تجلّي مييابد. منتظر بايد طالب تجلّيات غيب در عالم شهود باشد. اما چه کسي ميتواند انتظارات انساني را تغيير دهد؟ عاشورا همان بلاي عظيمي است که نقطه تهذيب جامعه انساني و ارتقاي مطالبات و انتظارات اوست.
ويژگيهاي انتظار عاشورایی
حال، ويژگيهاي انتظاري که عاشورا بوجود ميآورد چيست؟ اين انتظار چند رکن دارد؛ يک رکن، آن معرفت به ولي حق است. ديگري معرفت به آرمانها و اهدافش است؛ نه نگاهي در اين حد که امام ميآيد و نهايتاً ارزاني و رفاه ميآورد. در دعاي ندبه به اين آرمانها و اهداف اشاره شده است: « أين بقّية الله التي لا تخلو من العترة الهادية»[3] و رکن ديگر، شناخت جبهه تاريخي دشمن و تدابير تاريخي آن است. جبهه دشمن هم به دنبال تشکيل دهکده واحد جهاني مبتني بر ايدئولوژي خود است.
حال اگر منتظر نتواند اين نقشه جامع و برنامه ريزي را بشناسد، منتظر نيست و نيز اگر به اين شناخت رسيد، ولي دلداده حق و جبهه حق نبود هم منتظر نيست؛ بلکه منتظرغلبه باطل است نه غلبه نور.
قدم بعدي انتظار، کسب بصيرت و به دنبال آن، شناخت اولياي نور و اولياي طاغوت و آرمانهايشان و در نتيجه، شکلگيري حبّ و بغض و تولي و تبري نسبت به اين دو است، که اگر در انساني ميل و نفرتي نسبت به حق و باطل شکل نگرفت و نهايت موضع خود را مشخص نکرد، منتظر نيست. حال اگر انسان، با اين بصيرت به اميد رسيد و دريافت که شب، رفتني است و به دنبال اين شب ِرفتني، طلوع فجري است كه آن، عصر تجلّي ولايت حق است و آنگاه، حيات اصلي زمين و نورانيت زمين و آسمان و در واقع، ظهور عالم هدايت را ديد و درک کرد که { انّ الباطل کان زهوقا}[4]، يعني اميدوار شد که آنچه ميماند حقيقت است و آنچه زائل مي شود باطل است، آنگاه نوبت به اقدام ميرسد.
او بايد برپايه اين بصيرت و موضعگيري، خود را وقف اين درگيري حق و باطل کند؛ نه يك سلوك درويشي، بلکه يکپارچه حق شود و وارد صحنه قتال گردد و در اين زمينه، دچار اشتباه هم نشود؛ به اين ترتيب كه صحنه جنگ را تشخيص دهد و بداند كه گاهي فرهنگي، گاهي سياسي و گاهي نظامي است. خودش را وقف كند و مستعجل هم نباشد؛ يعني به دنبال اين نباشد که حتماً ظهور در دوران عمر او واقع شود؛ چراکه ملاک، اراده او نيست. با اين اوصاف، وارد ميدان ميشود و با بصيرتي که اينگونه به دست آورده است، صحيح و متناسب با زمان عمل ميکند و متناسب با نقشهها پيش ميرود و اسرار را هم افشا نميکند؛ چون کسي که به اينجا رسيد، جلوههايي از برنامه تاريخي امام معصوم را به او نشان ميدهند و او هم آنها را بروز نميدهد. کسي که اينچنين عمل کرد، ميشود منتظر؛ انتظاري که عاشورا مبدأ آن بوده است.
عاشورايي که به عنوان يک مصيبت و بلاي عظيم، تمام آسمانها و زمين، جماد و نبات و... براي آن گريه کردند، تجلّي يک برائت عظيم و مبدأ يک دگرگوني در عالم است. همه اين مراتب، مقدمه سير باطني عالم است كه وجاهت و قرب و ثبات قدم و درك مقام محمود را دربردارد؛ اين مقام محمود هم همان مقام شفاعت است كه از بلاي عظيم عاشورا سرچشمه ميگيرد و نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ابتلاء به اين بلا بود كه از مقام شفاعت برخوردار شدند. حاصل درك اين مقام محمود، رسيدن به « أفضل ما يعطي مصاباً بمصيبته»[5] است؛ يعني مقام خونخواهي، جذبههاي محبت و بهرهمندي از صلوات و رحمت و مغفرت الهي. عاشورا با اين نگاه تكويني و تاريخي، بستر تحولات انساني است.
منتظر، ديگر به عاشورا به صرف حادثهاي در سال 61 و درکنار فرات نمينگرد؛ بلکه نگرش وي به آن، به منزله يک حادثه عظيم در عالم است و اين چنين، حجابهاي عاشورا از جلوي چشمان او برداشته ميشود و او فقط سربازي ميکند و براي تحقق ظهور، در هر زماني که حضرت حق اراده کند، تسليم ميشود و همواره در جبهه حق، سنگرباني ميکند. فيالجمله، کمال تجلّيات غيب در شهود، در عصر ظهور ولايت است و تکامل تاريخ هم با تکامل تجلّي ِ غيب در شهود محقق ميشود.
نتیجه:
بنابر آنچه مورد بحث واقع شد، در حقيقت، عاشورا جرياني است که منجر به بسط و تعالي انتظارات تا جامعه عصر ظهور ميشود و آن جامعه موعود، به عنوان دوره کمال عالَم و تکامل تاريخ از طريق نبوت و ولايت تحقق مييابد.
پینوشتها:
[1]. « قسم به شب، در آن هنگام که بپوشاند»، سوره ليل؛1.
[2]. « قسم به روز هنگامي که تجلي ميکند»، همان؛2
[3]. « کجاست بقيةالله که از خاندان هدايتگر است». دعاي ندبه.
[4]. « قطعاً باطل نابود شدني است»، سوره اسراء؛81.
[5]. « با ارزشترين پاداشي که به مصيبت زده در مقابل مصيبتش داده ميشود». زيارت عاشورا.
پدیدآونده: حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري