مقدمه:
دوران زندگي امام هشتم(علیه السلام) معاصر با سه خليفه عباسي يعني؛ هارون الرشيد، امين و مأمون بود كه ويژگيهاي اين سه دوره با هم بسيار متفاوت بود و طبيعي است كه عملكرد آن حضرت هم به تبع مقتضيات آن زمان، متفاوت باشد لذا براي بررسي سيره آن حضرت در برخورد با مقوله مهدويت، ابتدا بايد نگاهي هر چند گذرا به اوضاع سياسي – اجتماعي آن دوران بيندازيم و زندگي آن حضرت را در اين سه دوره مرور كنيم.
دوره اول: دوران خلافت هارون الرشيد
اين دوره از زندگي حضرت رضا(علیه السلام) كه ده سال از بيست سال امامت آن حضرت را در بر ميگيرد داراي ويژگيهاي زير است:
- امام هفتم شيعيان، موسي بن جعفر(علیه السلام) پس از تحمل سالها درد و رنج زندانهاي هارون، مظلومانه به شهادت رسيده بود.[1]
- در دوران اسارت امام، شيعيان از آموزهها و ويژگيهاي آن حضرت به عنوان مصداق امامت دور بودهاند و حذف امام هفتم از جامعه سبب شد تا كم كم اصل امامت و جايگاه آن نيز به بوته فراموشي سپرده شود.
- گروهي از وكلا و نواب آن امام هم به طمع تصاحب اموال و وجوهات دريافتي، از مسير ولايت منحرف شده و منكر امامت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) شدند و بدين طريق، آتش فرقه گرايي را اين بار با عنوان « واقفيه»[2] شعلهور كردند و باعث سردرگمي و ايجاد دودستگي بين شيعيان شدند.
- نهاد وكالتي كه آغاز تأسيس آن به زمان امام صادق(علیه السلام) بازگشت ميكند نيز با غيبت امام كاظم(علیه السلام) و خصوصا انحراف اعضاي گروه و فرقه واقفيه آسيب جدي ديده بود و ساختار آن تا مرز متلاشي شدن پيش رفته و نيازمند ترميم اساسي و استخدام اعضاي جديد بود.
- سادات علوي نيز خود گرفتار تشتت و تفرقه و نابساماني شديدي شده بودند. بطوري كه هر سري سودايي براي خود داشت و همين امر سبب شد تا در برخي مواقع بدون مشورت با حضرت رضا(علیه السلام) دست به قيامهاي بي نتيجه بزنند.[3] و اين امر كار را بر امام رضا(علیه السلام) دشوارتر مينمود.. اقدامات حضرت: كتب تاريخ و سيره، از جزئيات اقدامات حضرت رضا(علیه السلام) در اين دوره گزارشات زيادي ارائه نكرده است. بنابراين دست ما از همه برنامه راهبردي آن حضرت كوتاه است وبدين لحاظ قضاوت كردن در اين باب بسيار مشكل است. ولي آنچه كه مسلم مينمايد اين است كه حضرت ثامن الحجج(علیه السلام)، مهمترين امر را در اين اوضاع و شرايط، بيان حقيقت امام و تبيين جايگاه امامت ميدانستند؛ لذا بي محابا به معرفي خود و تبليغ امامت پرداختند.به گونهاي كه نزديكان و ياران آن حضرت بر جان ايشان بيمناك بودند و ميگفتند: ما از هارون بر جان شما ميترسيم؛ ولي حضرت ثامن الحجج (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميفرمود: او را بر من راهي نيست.[4] و با اراده اي پولادين و اعتقادي راسخ، به تبيين جايگاه امامت و امر ولايت و ارشاد مردم به سوي حق و حقيقت ادامه ميدادند.
آن حضرت همچنين نهاد وكالت را بازآفريني كرده، اعضاي جديدي را به عنوان وكيل خود به مناطق مختلف جامعه اسلامي گسيل داشتند و با تدابير عملياتي دقيق و سريع خويش، توانستند اين نهاد را از نابودي نجات دهند.نهاد وكالت اين بار، با تواني فزونتر در راستاي تحقق اهداف تعيين شده، به حركت خود ادامه داد و تا آغاز عصر غيبت، علي رغم جو خفقان شديد زمان امامين عسكريين(علیهما السلام) از حركت بازنايستاد.
اقدامات آن حضرت در اين برهه از زمان در راستاي مهدويت قلمداد ميشود چرا كه اصل امامت مقدمه تثبيت مقوله مهدويت است هرچند ايشان از تبليغ امر مهدويت براي كساني كه اصل امامت را قبول داشتند نيز غافل نبودند چنانكه حتي براي گروه « واقفيه» نيزجايگاه امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را روشن ميكردند.[5]
اين اقدامات باعث شد كه امر امامت به فراموشي سپرده نشود تا جايي كه در عصر مامون، در محافل علمي كه تشكيل ميشد، خود هارون از علماء تقاضا ميكرد كه در باره امامت و صفات آن، نظراتشان را بگويند و بدين ترتيب زمينهاي فراهم گرديد تا امام نيز، عقيده خويش را در اين باب بيان نمايند كه در ذيل، به دو مورد از اين بيانات اشاره ميشود :
بيان اول: محمد بن فضيل گويد به امام رضا(علیه السلام) عرض كردم : زمين بدون امام باقي ميماند؟ فرمود: نه. گفتم: براي ما از امام صادق(علیه السلام) روايت شده كه زمين بدون امام باقي نباشد مگر اينكه خداي تعالي بر اهل زمين يا بر بندگان خشم گيرد، فرمود: نه [اگر]باقي نماند، در آن صورت[زمين] فرو رود.[6]
حضرت در اين روايت شريف، جايگاه امام را بسيار رفيع و وجود حجت را ضروري ميداند به گونهاي كه نبود امام مساوي است با نابودي زمين، برابر است با در هم ريختن همه عالم. به صورتي كه هيچ چيز جاي خالي آن را نميتواند پر كند و هيچ چيز جايگزين آن نخواهد شد.
بيان دوم: امام رضا(علیه السلام) فرمودند: ائمه، خلفاء خداي عزوجل در زمينش ميباشند.[7] دراين بيان نوراني، ايشان جايگاه امام را در بين زمينيان معرفي ميكنند و يك اشاره اي هم به خلفاء عباسي دارند كه خلافت حق ماست زيرا كسي جز امام نمي تواند خليفه باشد و اينان آن را تصاحب كرده و در حقيقت غاصبين خلافتند و با اين بيان بر اين پندار عموم مردم، كه هر كسي بر مسند خلافت تكيه بزند همو خليفه است، خط بطلان مي كشد و به گونه اي ديگر حق فرمانروايي را مختص خاندان وحي دانسته و وظيفه مردم را در فرمانبرداري ،مشخص و شفاف ميسازند.
دوره دوم: دوران خلافت امين
در اين دوره پنج ساله، از يك سو، مامون و امين بر سر تصاحب اريكه قدرت با هم درگير بودند و از سوي ديگر علويان چون حكومت را در ضعف ديدند از فرصت پيش آمده سود جسته و دست به قيام زدند. البته كتب تاريخ، رضايت ثامن الحجج(علیه السلام) را از اين قيامها گزارش نكردهاند؛ به عكس، منع از قيام و عدم رضايت آن حضرت را خبر ميدهند. در اين دوره امام مشكلي با دستگاه خلافت نداشت كه علت آن، دو امر بود : يكي همان درگيري بين امين و مامون، و ديگري، عياشي و خوشگذراني امين بود كه مجالي را براي او باقي نگذاشته بود تا براي حضرت رضا(علیه السلام) دردسر ساز شود.
اقدامات حضرت: در اين اوضاع، آن حضرت، علاوه بر عملكرد اول؛ يعني تبيين جايگاه و موقعيت امامت و نظارت بر كار نهاد وكالت، به جذب قلوب علويان هم پرداخت تا از تشتت و تفرقه و همچنين قتل عام بي مورد آنها كه نتيجه اي جز تضعيف شيعيان نداشت، جلو گيري كند. البته كار دوم به مراتب سخت تر بود زيرا مجاب كردن و قانع نمودن آنها، براي اينكه به فرمان حضرت رضا(علیه السلام) به عنوان « امام» گردن نهند، كاري بس دشوار بود. اين مطلب وقتي وضوح بيشتري پيدا ميكند كه بدانيم، امام حتي با برادر خويش نيز در عقيده امامت مشكل داشتند[8]. خصوصا گفتگو با آن دسته از علوياني كه ادعاي مهدويت داشتند،(همچون محمد بن جعفر صادق ،كه با استناد به روايات نبوي خود را مهدي قائم ناميد[9] و حضرت با اين ادعاي او مخالفت ورزيد) چندان مؤثر واقع نشد.
دوره سوم: دوره خلافت مامون عباسي
اين دوران كه پنج سال طول كشيد، خو د به دو قسم تقسيم ميشود؛ يك دوره كه شبيه به عصر امين بود و در نتيجه امام نيز، همان موضع را كما في السابق پيش گرفتند. يعني تبيين امر امامت، همچون حديث معروف « سلسلة الذهب» و جذب قلوب علويان و دفع خطر مدعيان مهدويت با انكار صريح آنها.
اما در دوره دوم، امام با مؤلفه حيله و خدعه از سوي دستگاه خلافت روبرو شد. نيرنگي كه هر چند بي سابقه نبود، ولي در نوع خود بسيار حساب شده به اجرا در آمده بود. مامون براي اينكه قيام علويان را خاموش كند، با مشورت با وزير پر تزوير خويش _فضل بن سهل_ اول خلافت و سپس« ولايت عهدي» را به آن حضرت پيشنهاد داد كه با رديه آن حضرت روبرو شد، تا جايي كه متوسل به زور و تهديد شد و امام هم بالاجبار با شرايطي ولايت عهدي را پذيرفت[10] و همين پذيرش، كار را بر امام سخت كرد. در اين وضعيت،امام علاوه بر تبيين امر امامت و ولايت و تأليف قلوب علويان، مسئوليت ديگري هم بر دوشش سنگيني ميكرد. اگر چه كار بر امام دشوار شد ولي خير و بركات فراواني به همراه داشت.
اين مسئوليت سنگين به تبع پذيرش ولايت عهدي بر دوش حضرت گذاشته شد زيرا با اين سمت جديد، اين دوره حدودا سه ساله داراي شاخصههاي ويژهاي گرديد كه بدين قرار است:
- امام بيشتر در معرض قرار گرفت و سؤالات بيشتري در بابهاي گوناگون مطرح شد كه ميبايست آن حضرت پاسخگو باشد.
- امام مجال بيشتري پيدا كرد تا به عنوان يك مقام رسمي حكومت با مردم سخن بگويد و پر واضح است كه دغدغه آن حضرت، با توجه به امر خطير امامت، چيست؟ بيان اوامر و تشريح فرامين الهي از ابتدايي ترين وظايف امام شمرده ميشود.
- با راهيابي حضرت رضا(علیه السلام) به دستگاه خلافت عباسي آن هم به عنوان « ولايت عهدي» و همچنين ضرب سكه بنام آن حضرت، اين پندار در اذهان كليد خورد كه زمينه براي تحقق وعده الهي فراهم گشته است؛ يعني آن صاحب الامر موعود، شخص امام رضا(علیه السلام) است. چنانكه ابا صلت گويد از آن حضرت پرسيدم شما صاحب الامر هستيد؟ جواب فرمودند: من صاحب الامر هستم ولي نه آن كسي كه زمين را پر از عدل وداد ميكند[11] و يا ايوب بْنِ نُوحٍ گويد: به امام هشتم عرض كردم كه اميدوارم شما آن صاحب الامر باشيد زيرا هم با شما بيعت شده است و هم بنام شما سكه ضرب خورده است[12]. وعده اي كه حدود200 سال پيش، پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت آن را داده بود « ابشركم بالمهدي يبعث في امتي علي اختلاف من الناس و زلازل»[13] و همين امر كافي بود كه درباره موعود آخرالزمان سؤالات فراواني در ذهن مردم نقش ببندد و در پي آن زمينهاي بسيار مناسب فراهم آيد تا ثامن الحجج(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به موضوع مهدويت پرداخته و ابعاد گوناگون آن را بيان كند و براي آن دسته از افرادي كه به گمان خود حضرت رضا را مهدي موعود ميدانستند روشن گردد كه مهدي واقعي كيست؟ ويژگيهايش چيست؟ و وظيفه پيروان و مريدانش كدام است؟
اقدامات حضرت: امام رضا(علیه السلام) با مهارت، اين دوره پر فتنه را مديريت كرد و اين فضاي غبار گرفته را به فرصتي تاريخي، براي خط فكري شيعه تبديل كرد و از خود اثري زرين، در اين سرزمين، به يادگار گذاشت. كارنامه موفق سيره امام رضا(علیه السلام) در برخورد با مقوله مهدويت، در اين برهه از زمان اموري چند را براي ما بيان ميكند:
- تبيين جايگاه امامت: آن امام همام در اين زمان نيز همچون دو دوره پيشين، تبيين اصل جايگاه امامت را ضروري ترين مسئله مي دانست، لذا اين بار با قدرت و استحكام بيشتري آن را بيان ميكرد. به ويژه در مناظرات علمي كه با دانشمندان و علماء اهل تسنن برگزار مي شد، مستدل تر و متقن تر با بياني شيوا ارائه مي نمود. اين جلسات و مناظرات زمينه را براي پذيرش و قبول امامت امامان بعدي (امام جواد، امام هادي و امام مهدي:)، كه در سنين پايين تري به امامت رسيدند، فراهم كرد. زيرا هضم و گردن سپردن به يك امام در سن پنج و يا هفت سالگي، براي شيعيان بسيار مشكل بود. ولي مشاهده اين مناظرات و توانايي امام در پاسخگويي به سؤالات، الگويي شد براي امتحان و تشخيص امامان بعدي. لذا مامون براي امام جواد (علیه السلام) نظير همين جلسات علمي را تشكيل مي داد و در ضمن همين جلسات بود كه جايگاه امام جواد(علیه السلام) و پس از آن امام هادي(علیه السلام) و امام عسكري(علیه السلام) براي همگان معلوم شد. و زماني كه نوبت به حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) رسيد ديگر امامت در سن كودكي، قابل پذيرش بود.
امام رضا(علیه السلام) فقط در صدد بيان اصل امامت براي منكران اين عقيده نبودند؛ بلكه براي برخي از شيعيان، مراتب عالي تر اين اصل را مطرح مي كردند و در اين باب سخن مي راندند كه امام تصرف در عالم داشته حاضر و ناظر بر اعمال شماست. هر پنج شنبه اعمال مردم به محضر ايشان ارائه مي شود. عبدالله بن ابان گويد به حضرت رضا(علیه السلام) عرضه داشتم، براي من و خانوادهام دعا كنيد. فرمود: مگر من دعا نميكنم؟ به خدا كه اعمال شما هر صبح و شام بر من عرضه ميشود. عبدالله گويد اين امر برايم بزرگ آمد. امام ادامه داد: مگر تو كتاب خدا را نميخواني كه ميفرمايد: {و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون}؟[14] به خدا كه آن مؤمن علي بن ابيطالب است[15]. امام رضا(علیه السلام) در اين روايت حضرت علي (علیه السلام) را به عنوان يك مصداق از مؤمنان معرفي ميكند و گرنه تمام ائمه مصداق آن ميباشند. اين گونه بيانات علاوه بر اينكه، بالا رفتن دانش و آگاهي شيعيان را در پي داشته و باعث ايجاد انگيزه براي تزكيه نفس و خودسازي در بين شيعيان ميشود، سبب شد تا بحث ولايت و امامت در جامعه اسلامي جايگاه مناسب و بهينه خود را باز يابد.
- معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف): سؤالات متعدد از يك طرف و ادعاي مدعيان مهدويت از سوي ديگر و مهدي پنداشتن حضرت رضا(علیه السلام) از سوي سوم، سبب شد تا ايشان به معرفي واضح و روشن حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپردازند تا علاوه بر پاسخگويي به سؤالات، هم مدعيان دروغين را رسوا نمايند و هم شك و شبهه برخي افراد را برطرف سازند. ايشان به گونهاي ويژگيهاي موعود شيعه را بيان كردند كه جز حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مصداق ديگري براي آن نميتوان يافت. ويژگيها و صفاتي همچون؛ مخفي بودن ولادت و رشد و نمو آن موعود. چنانكه امام رضا(علیه السلام) فرمود: هيچ يك از ما خاندان نيست كه مكاتبات داشته باشد و با انگشت به او اشاره شود و از او مسئله پرسيده شود و اموال برايش آورده شود جز اينكه يا كشته شود و يا در بستر خود بميرد تا زمانيكه خدا براي اين امر(امامت) كودكي را از ما خاندان مبعوث كند كه ولادت و وطن او نهان است ولي دودمانش نهان نيست.[16]
مهدي چهارمين فرزند من است[17]، جسمش ديده نميشود[18]، داراي چنان قوت بدني است كه اگر دست برده ريشه عظيم ترين درخت روي زمين را بگيرد، از جا ميكند و اگر بين كوهها فرياد بركشد، كوهها به لرزه در خواهند آمد،[19] داراي غيبت است[20]، عيسي مسيح(علیه السلام)، پشت سرش نماز ميگزارد[21]، سفياني پيش از او قيام ميكند[22]. در بياني ديگر حتي نام پدر آن بزرگوار را« حسن بن علي»[23] ذكر ميكند كه هيچ جاي شك و شبهه باقي نماند. داستان اشعار دعبل[24] نيز از شاه بيتهاي اقدامات آن حضرت در اين زمينه است. و موارد ديگر، كه مجموعا نشانههايي را به دست ميدهد مبني بر اين كه موعود، جز بر مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بر هيچ شخص ديگري قابل تطبيق نيست.
امام هشتم با بيان اين نشانهها ضمن معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به جامعه آن روز و پاسخ به پرسشهاي مردم، هم پندار مهدي بودن خود را از اذهان زدود و هم باب ادعاهاي دروغين مهدويت را مسدود كرد.
لذا در زمان حضرات معصومين و امامان بعدي، ديگر شاهد قيامهاي قابل توجهي با عنوان « مهدويت» نيستيم و اگر هم كسي ادعاي مهدويت نموده، به دليل روشنگريهاي امام علي بن موسي الرضا(علیه السلام)، طرفداران چنداني پيدا نكرده است و همين امر سبب شد كه شعلههاي آتش فرقه گرايي و فرقه سازي هم فروكش كرده، رونق سابق خود را از دست بدهد و از تشعب شيعه تا سالياني دراز جلوگيري كند؛ زيرا يكي از مؤلفههاي مهم براي ايجاد فرقه جديد، فاكتور مهم و اساسي مهدويت بود.
- بيان فلسفه غيبت: با توصيف ويژگيها و برجسته كردن صفات امام، همگان مشتاق ديدار آن حضرت خواهند شد اما با اظهار اينكه يكي از آن ويژگيها غيبت حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، اين سؤال در ذهن خلجان ميكند كه چرا بايد امام غايب باشد؟ چه حكمتي در غيبت نهفته است كه در قبال حضور امام در جامعه، ارجحيت دارد؟ و اگر غيبتي هست چطور ممكن است كسي بتواند اين مدت طولاني عمر كند؟ اين جاست كه حضرت رضا(علیه السلام) در برابر پرسشهاي جديدي قرار گرفته و به عنوان مرجع ديني بايد پاسخگو باشد. امام دو حكمت و فلسفه براي غيبت امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بيان ميدارند. يكي، حفظ جان امام[25] از دسيسههاي دشمنان و دوم، نبودن بيعت احدي بر گردن امام (علیه السلام)[26] كه كمابيش خود حضرت رضا(علیه السلام) هم با آن درگير بود.
ايشان براي رفع استبعاد عمر طولاني حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به جناب خضر كه داراي عمر طولاني است اشاره نموده و ميفرمايد: خضر آب حيات نوشيده، زنده است و تا نفخ صور، نميميرد. آمد وشد ميكند، در موسم حج در عرفات به دعاي حجاج آمين ميگويد و مونس تنهايي حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.[27]يعني از اين تعجب نكنيد كه حجت حق عمر طولاني داشته باشد، در مجالس شما رفت و آمد كند، در موسم حج حضور يابد، با شيعيانش ارتباط داشته باشد و مشكلاتشان را حل و فصل كند.
- تشريح اوضاع آخرالزمان: امام هشتم از اوضاع دردناك آخرالزمان و فتنههاي كور و مهلك آن خبر[28] داده است كه دل مؤمن از شدت اين آلام و فتنهها آب ميشود و راهي به جايي نميبرد. تشريح اين اوضاع مخوف، ابرهاي تيره و تار يأس و نااميدي را بر دلها ميگستراند كه چه كسي قادر است با اين فتنهها در افتد و جان سالم بدر برد؟ و به فرض ممكن بودن اين امر، چقدر بايد زمان سپري شود تا زمينه ظهور فراهم گردد؟ علي بن موسي الرضا(علیه السلام) در برابر اين دسته از پرسشها ميفرمودند كه اولا امام، مستجاب الدعوه است[29] وثانيا انتظار فرج خودش فرج است[30]. يعني اين امور به ظاهر ناممكن مينمايد ولي اگر خدا بخواهد امري شدني است.
- بيان وظايف منتظران: امام رضا(علیه السلام) سكوت در عصر غيبت را ابدا تأييد نميكردند و دست روي دست گذاشتن را تجويز نمينمودند. لذا براي شيعيان وظايفي را تعيين كردند كه عبارتند از:
- معرفت و شناخت امام: هدايت و معرفت ديني كامل، تنها از رهگذر شناخت امامان ميسر ميباشد و مراد از اين معرفت، شناختي فراتر از دانستن نام والقاب و تاريخ ولادت و... است. بايد از ظاهر بشري اينان عبور كرده، به باطن و حقيقت انساني آنان توجه نمود، جايگاه و مقام آنها را در هستي ،شناخته و حقايق را از فرمايشات و رفتار و سيره ايشان بدست آورد، به اهداف والاي ايشان پي برده و خط مشي آنها را الگو و سرمشق زندگي خويش قرار دهيم. براي بيان اهميت همين موضوع است كه حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند: « مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُهُمْ وَ لَا يَتَوَلَّاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»[31] يعني كسي كه شيعه ميباشد وظيفه دارد امامان و پيشوايان ديني خود را بشناسد و الا مرگي بسان مرگ جاهليت خواهد داشت.
- تولي و تبري: دين جز همان حب و بغض نيست. نمي شود دل انسان، هم حب كسي را در خود جاي دهد و هم حب دشمنان آن شخص را و در ضمن ادعا دوستي و مودت بنمايد. اين مفهوم در لسان دين، « تولي و تبري» ناميده ميشود؛ يعني دوستي با دوستان خدا و اهل بيت و دشمني با دشمنان خدا و دشمنان اهل بيت. حضرت ثامن الحجج(علیه السلام) اين موضوع را از ويژگيهاي شيعيان واقعي قلمداد ميكند:« شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا».[32] شيعيان ما تسليم و مطيع امر ما و مخالف با دشمنان ما هستند وكسي كه چنين نباشد از ما نيست. يك منتظر واقعي ميبايست چنين خصلتي را داشته باشد و الا كسي كه دوستي دشمنان اهل بيت را در دل داشته باشد كجا توان مقابله با اعداء آنها را دارد و كجا انگيزه درافتادن با آنها را در سر ميپروراند؟
- ايمان و عمل صالح:ايمان و عمل صالح پيوندي بس وثيق با هم دارند كه آيات شريف قرآني و روايات نوراني، بسيار روي آن تاكيد دارند. اين موضوع از مواردي است كه ممكن است بسياري از انسانهاي مومن در آن گرفتار آيند. لذا تذكر اين نكته بجاست كه هم ايمان و حب اهل بيت بايد باشد وهم عمل صالح تا رستگاري را در پي داشته باشد: « قال الرضا(علیه السلام): « لَا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ الِاجْتِهَادَ فِي الْعِبَادَةِ- اتِّكَالًا عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ع ولَا تَدَعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ ع- وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِهِمْ اتِّكَالًا عَلَى الْعِبَادَةِ- فَإِنَّهُ لَا يُقْبَلُ أَحَدُهُمَا دُونَ الْآخَرِ».[33] نه عمل صالح و اجتهاد در عبادت را به اميد حب اهل بيت ترك كنيد، و نه به اميد عبادت، محبت به ما خاندان اهل بيت را كنار بگذاريد. زيرا اين دو هيچيك بدون ديگري قبول نميشود.
- محبت و احترام نسبت به امام: سيره و حالات اهل بيت پيش از ولادت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت ميكند بر اينكه اينان حتي علني ابراز محبت و ارادت به ساحت اين آخرين ذخيره الهي داشتهاند و اصحاب و ياران خود را سفارش ميكردند كه آنها نيز از ياد ايشان غافل نباشند. سيره امام رضا(علیه السلام) نيز بر همين منوال بود از هر فرصتي ولو محدود و مختصر، براي معرفي و ذكر خير حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهره ميبردند و آن امام غايب را به نيكي ياد ميكردند. نقل شده است كه در يكي از مجالس خراسان، امام رضا(علیه السلام) حضور داشت، كلمه « قائم» ذكر شد. پس آن جناب با احترام ايستادند و دست مباركشان را بر سر نهادند و فرمودند: « اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه».[34] البته اين عمل در عصر امام صادق(علیه السلام) نيز معمول بوده است . خدمت آن جناب عرض شد علت چيست كه در موقع ذكر « قائم» بايد قيام كرد؟ فرمود: صاحب الامر غيبتي دارد طولاني، هر كس وي را به اين لقب كه مشعر به دولت اوست، صدا زده، ياد كند آن حضرت هم نظر لطفي به او ميكند و چون در اين لحظه مورد توجه آن جناب قرار ميگيرد سزاوار است از باب احترام برخيزد و تعجيل فرجش را بخواهد[35].
- پذيرش ولايت اهل بيت: سفارش فراواني نسبت به ولايت اهل بيت و پذيرش آن گرديده است تا جايي كه ولايت يكي از اركان اسلام معرفي شده[36] و به هيچ چيزي مثل ولايت سفارش نشده است[37]. راوي گويد ازحضرت ثامن الحجج(علیه السلام) درباره اين آيه شريف از قرآن پرسيدم كه ميفرمايد: « قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ».[38] خداوند ميفرمايد: اي پيامبر بگو بفضل و كرم خدا و رحمت او پس بهمان بايد شاد شوند كه آن بهتر است از آنچه گرد مىآورند. « قَالَ الرضا ع: بِوَلَايَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ع خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُ هَؤُلَاءِ مِنْ دُنْيَاهُمْ»[39] امام پاسخ دادند: ولايت اهل بيت از آنچه كه آنها جمع ميكنند(از درهم ودينار ومطامع دنيا) بهتر است. لذا ولايت پذيري، اولويت نخست در ويژگيهاي يك منتظر راستين ميباشد.
- تقيه و صبر: دوران حضرت رضا(علیه السلام)، علويان دست به قيامهايي زدند و با حاكم عباسي وقت؛ يعني مأمون درگير شدند. اين قيامها اگر چه دردسري براي مأمون به حساب ميآمد، اما از سويي علويان ،هم خود و اطرافيانشان را به كشتن ميدادند و هم كانون شيعه را دچار تفرقه و تشتت ميكردند و مشكل بزرگتر اين بود كه امام هشتم نيز از آفات و تبعات قيامهاي آنان، بي نصيب نبود. مأمون كه در سركوب و اسكات علويان مستأصل و درمانده شده بود، راه چاره را در احضار و به خدمت گرفتن امام در اركان حكومت خويش ميديد، تا بدين وسيله هم به پايههاي پوسيده حكومت خويش، مشروعيت ببخشد و هم قيام علويان را خاموش كند.
در اين برهه از زمان سعي امام بر اين بود كه جامعه آن روز شيعه به وحدت كلمه برسد و بهانه را از دست حكومت بگيرد. براي رسيدن به اين اهداف راه تقيه و صبر در برابرحكومت جور، بهترين گزينه پيش روي آن حضرت بود. براين اساس، امام در اين دوره، وظيفه شيعيان را در پيش گرفتن راه تقيه و صبر معرفي كردند. ايشان تا جايي در تبيين اين مهم پيش رفتند كه حفظ تقيه را همرديف با ايمان اشخاص دانستند. « لا دين لمن لا ورع له، ولا إيمان لمن لا تقية له»[40] يعني كسي كه تقيه ندارد ايمان ندارد.
و در فرازي ديگر ميزان احترام و اكرام اشخاص نزد خداوند را بسته به مقدار رعايت « تقيه» دانستند و كسي كه به تقيه بي توجه است را از سلك شيعيان بيرون دانستند و فرمودند:« إن أكرمكم عند الله أعملكم بالتقية، فقيل له: يا ابن رسول الله إلى متى ؟ قال : إلى يوم الوقت المعلوم وهو يوم خروج قائمنا أهل البيت، فمن ترك التقية قبل خروج قائمنا فليس منا».[41] امر به تقيه و صبر در ابتداء بر اطرافيان آن حضرت سنگين آمد، از ايشان پرسيدند يابن رسول الله تا كي بايد تقيه كنيم؟ و امام جواب دادند: تا زمان ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف).
اگر چه تقيه در زمان امامان قبلي هم تاكيد شده بود ولي در اين زمان اهميت فوق العاده بالاتري پيدا كرده بود. گويا اساس شيعه بسته به همين امر بود؛ لذا در ادامه فرمودند: كسي كه تا قبل از ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ترك تقيه كند از ما اهل بيت نيست.
و هنگامي كه ياران و اصحاب آن حضرت از وضع زمانه گله و شكايت ميكردند، بازهم امام، آنها را امر به صبر ميفرمودند و گوشزد ميكردند كه صبر هم امر خدا بوده و لازم الاجراست. حسن بن شاذان واسطي ميگويد نامهاي نوشتم خدمت حضرت رضا(علیه السلام) و از اذيت و جفاي عثمانيها به حضرتش شكايت كردم؛ برايم جواب نوشت: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ مِيثَاقَ أَوْلِيَائِنَا عَلَى الصَّبْرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ فَاصْبِرْ لِحُكْم»[42] كه خداوند از دوستان ما پيمان گرفته است كه در دولت باطل صبر و شكيبايي پيشه كنند. پس تو نيز صبر كن. و براي تشويق و ترغيب شيعيان به رعايت تقيه فرمودند: « ما أحسن الصبر و انتظار الفرج أما سمعت قول العبد الصالح: « و ارتقبوا إنّي معكم رقيب»[43]، « وانتظروا إنّي معكم من المنتظرين».[44] « فعليكم بالصبر إنّما يجيء الفرج علي اليأس و قدكان الذين من قبلكم أصبر منكم... ».[45] چه نيكوست صبر و انتظار فرج، آيا سخن بنده صالح خدا [ شعيب ] را نشنيدي كه فرمود: « و انتظار بريد كه من [ هم ] با شما منتظرم» و « پس منتظر باشيد كه من [هم] با شما از منتظرانم»، بر شما باد به صبر و بردباري؛ چرا كه گشايش بعد از نااميدي فرا ميرسد و به تحقيق كساني كه پيش از شما بودند از شما بردبارتر بودند.
و بالاخره در روايت بسيار زيبايي فضيلت انتظار را اينگونه بيان ميكنند: « ... أما يرضي أحدكم أن يكون في بيته ينفق علي عياله ينتظر أمرنا فإن أدركه.. كان كمن شهد مع رسول اللّه، صلياللّه عليه و آله، بدرا، و إن لم يدركه كان كمن كان مع قائمنا في فسطاطه هكذا، هكذا و جمع بين سبابتيه».[46] آيا هيچيك از شما خوش ندارد كه در خانه خود بماند، نفقه خانوادهاش را بپردازد و چشم به راه امر ما باشد؟ پس اگر در چنين حالي از دنيا برود مانند كسي است كه به همراه رسول خدا(ص) در [نبرد] بدر به شهادت رسيده است. و اگر هم مرگ به سراغ او نيايد مانند كسي است كه به همراه قائم ما و در خيمه او باشد.
در نهايت با سعه صدر و مديريت صحيح امام، تلاشهاي طاقت فرساي ايشان در اين باب نيز نتيجه داد و دو اثر عمده را به دنبال داشت؛ حفظ جان شيعيان و ايجاد وحدت كلمه در بين علويان و جلوگيري از فرقه گرايي و تشتت و چنددستگي بين آنها.
- محزون بودن از فراق آن حضرت: يكي ديگر از وظايف منتظران فرج، اندوهگين و محزون بودن از غيبت حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كه به فرمايش عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بسياري از مومنان از اين غم خالي نيستند. « كَمْ مِنْ حَرَّى مُؤْمِنَةٍ وَ كَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيْرَانُ حَزِينٌ عِنْدَ فِقْدَانِ الْمَاءِ الْمَعِينِ».[47] ايشان وصف حال منتظران را اينگونه به تصوير ميكشند كه چه بسيارند زنان و مردان مومني كه در گم كردن ماء معين(امام غايب) دل سوخته و اندوهناك و سرگردان و ناراحتند. حزن و اندوه اينان به خاطر محروم شدن از آب حيات بخش و گواراي وجود امام است. چون نميتوانند از آن آب گوارا بهره گرفته و عطش نياز به حجت و امام را فرو نشانند، غميناند و زندگاني را به تلخي به سر ميبرند. نه تنها مومنان چنينند كه اهل زمين و آسمان بر حال او گريانند. « يَبْكِي عَلَيْهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ كُلُّ حَرَّى وَ حَرَّانَ وَ كُلُّ حَزِينٍ لَهْفَانَ».[48]ٌ « مَا كَانُوا نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُ مَأَحْمَدَ بْن بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُ مَنْ قَرُبَ يَكُونُ رَحْمَةً عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى الْكَافِرِين»
- آموزش معارف الهي در قالب دعا براي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف): در لابلاي ادعيه صادره از لسان اهل بيت عصمت و طهارت: بخش مهمي از تعاليم و معارف آنها، نهفته و مضبوط است. به زبان ادعيه بيان شده است، ولي اين نوع بيان، خود يك روش براي انتقال اسرار و علوم الهي مي باشد؛ يعني به دليل وجود جو خفقان حاكم در دوران امامان معصوم(علیه السلام)، امكان ارائه صريح بسياري از مطالب نبوده، لذا در قالب دعا مطرح نمودهاند. بنابراين شايسته و بايسته است كه به ادعيه معصومين(علیه السلام)، به عنوان يك منبع غني و سرشار از معارف الهي نگريسته شود و با غواصي در اين درياي ژرف و عميق، به دنبال كسب علم و صيد اسرار بود. هرچند صرف نگاه دعايي، به اين فرمايشات عرشي هم خالي از فائده نبوده؛ بلكه خودش فيض عظيمي است. بدين جهت است كه پيشوايان ديني ما اصرار و تاكيد فراواني بر خواندن دعا، خصوصا ادعيه ماثوره داشته اند و در برخي مواقع از جابجا كردن و تغيير دادن مضامين ادعيه ولو بصورت جزيي، جلوگيري ميكردند. تعبيراتي همچون، " دعا سلاح مؤمن است"[49] و يا " عليكم بسلاح الانبياء"[50] از اين قبيل تاكيداتي است كه شيعيان را به خواندن دعا ترغيب كنند تا در كنار آن، علاوه بر درك ثواب، به اين درهاي گرانبها نيز دست يابند.
از جمله اين ادعيه، دعا براي فرج، سلامتي و نصرت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كه ائمه، شيعيان را بدان امر كردهاند. امام رضا(علیه السلام) نيز، به جهت آن مودت و پيوند قلبي كه با فرزند چهارم خويش، حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته اند، حدود نيم قرن، پيش از تولد ايشان، با بيانهاي متعدد و مختلف، او را دعا كرده و نصرت و ياريش را از خداوند طلب كرده اند. در يكي از اين دعاها چنين ميخوانيم:
« أللّهمّ أصلح عبدك و خليفتك بما أصلحت به أنبيائك و رسلك و حفّه بملائكتك و أيّده بروح القدس من عندك و اسلكه من بين يديه و من خلفه رصدا يحفظونه من كلّ سوء و أبدله من بعد خوفه أمنا يعبدك لايشرك بك شيئا ولاتجعل لأحد من خلقك علي وليّك سلطانا وائذن له في جهاد عدوّك و عدوّه واجعلني من أنصاره إنّك علي كلّ شيء قدير».[51]
خداوندا! [امور] بنده و جانشينات را اصلاح كن، آنچنانكه [امور] پيامبران و رسولانت را اصلاح كردي؛ او را با فرشتگانت دربر گير و با روحالقدس از جانب خودت ياري كن؛ در پشت سر و پيش رويش نگهباناني قرار ده كه او را از بدي درامان دارند؛ بيم و نگراني او را تبديل به امنيت و آرامش كن تا تنها تو را بپرستد و كسي را براي تو شريك نگيرد؛ هيچيك از آفريدگانت را بر وليّات مسلط مساز؛ اجازه جهاد با دشمان تو و دشمنان خودش را به او عطا كن و مرا از ياران او قرار ده؛ چرا كه تو بر همه چيز توانايي.
اين دعا حاوي نكاتي است كه در زير به برخي از آنها اشاره ميشود:
- حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مويد به روح القدس است.
- حضرت مهدي در محافظت ملائكه الهي است. پس كسي نميتواند بدو آسيبي برساند.
- مهدي مغلوب واقع نخواهد شد. با تاييدات و نصرت الهي سيره و منش اين امام با ساير ائمه متفاوت خواهد بود. او نميآيد « تقيه» كند او مامور به صبر بر دولتهاي باطل نيست. ماموريت او اعتلاي پرچم حق و اجراي فرامين الهي است. پس طبق وعده تخلف ناپذيرالهي، احدي ياراي مقابله با او را نخواهد داشت و هيچ قدرتي توان غلبه بر او را ندارد.
- در عصر ظهور، زمينه شرك و بت پرستي برداشته ميشود. پايههاي آن متزلزل شده فرو ميريزد. بانگ « لااله الاالله و محمد رسول الله» در همه جاي كره خاكي، طنين انداز خواهد شد.
- فرج مهدي قطعي و حتمي است. زيرا امام، مستجاب الدعوه ميباشد و چون براي فرج دعا ميكند قطعا خداوند نيز دعاي حضرتش را مستجاب خواهد كرد. البته اين ويژگي امام در همه موارد فوق الذكر صدق ميكند؛ يعني چون امام دعا ميكند، پس همه آن موارد، حتما محقق ميشود.
حضرت امام رضا(علیه السلام) در دعاي ديگري كه كتاب شريف مكيال المكارم،[52]آن را از يونس بن عبد الرحمن، با دو روايت مختلف، نقل ميكند به آموزش نكاتي چند در باب مهدويت ميپردازند. حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) دستور ميدهند براي صاحب الامر چنين دعا شود. در ذيل به برخي از فرازهاي اين دعاي شريف كه حاوي معارف بلندي است، اشاره ميكنيم:
- حضرت مهدي، امين خداوند، معصوم از خطا و معصيت و برگزيده خداي متعال است.« اللهم و انه ..... و اصطفيته علي عبادك و ائتمنته علي غيبك و عصمته من الذنوب و برأته من العيوب». با اين توضيح، حضرت براي شيعيان روشن ميكند كه تمام كارها و اقدامات آن حضرت فرمان الهي بوده و خطا و اشتباهي در كار نيست. چرا كه در آخرالزمان برخي ناآگاهان قلع و قمع كافران و معاندان بقية الله الاعظم را حمل بر قساوت قلب امام ميكنند ولي با اين فراز از دعا، اين پندار باطل رد ميشود.
- حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چشم بيناي خداوند و شاهد و ناظر اعمال ما است.« و عينك الناظرة في بريتك و شاهدا علي عبادك». او از اعمال شيعيان غافل و بي خبر نيست و همين ميتواند زمينه اي مساعد براي پيروان آن حضرت باشد تا به خودسازي پرداخته و شفيع خود را خصم خود نگردانند.
- امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در پناه حضرت حق است. « و احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه وعن شماله و من فوقه و من تحته بحفظك». كسي كه در پناه خدا باشد آسيبي متوجه او نخواهد شد. خصوصا كه حفظ اركان دين با حفظ و سلامت او گره خورده باشد. پس منتظران ظهورش، نگراني از اين بابت نداشته باشند و ظهور حضرتش را قطعي بدانند و به انجام وظايف خود مشغول باشند.
- ياري و نصرت خداوند شامل حال اوست.« و ايده وانصره بنصرك العزيز». پروردگار عالم با لشكري قوي و ملائكه الهي و افكندن رعب و وحشت در دل دشمنانش، او را تاييد ميفرمايد.
- مرگ نظام جور و گشترش عدالت به دست تواناي او در زمين محقق خواهد شد.« و امت به الجور و اظهر به العدل». اين مهم از كس ديگري ساخته نيست. پس اگر خواهان برقراري عدالت و ريشه كني ظلم هستيد، براي تعجيل در فرج او دست به كار شويد.
- اوست كه سلطنت بر كل زمين در اختيارش قرار ميگيرد و احكام دين و سنت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور وي به اجرا در ميآيد. « و ورثه في مشارق الارض و مغاربها التي باركت فيها و احي به سنة نبيك صلواتك عليه و آله». اين فراز، اين پيام را به همگان ميرساند كه در ايام ظهور، ديگر از اين ظلمه و فساق و حكام جور خبري نخواهد بود. به آيندهاي روشن و باشكوه اميدوار باشيد.
در بخشهايي از اين بيان شريف به مراتب ظهور و بروز ولايت امام و قلع و قمع آثار ظلم و ستم اشاره ميفرمايد: « و اقتل به جبابرة الكفر و عمده و دعائمه» يا « و اقصم به رئوس الضلالة» « و اذلل به الجبارين ...». حضرت،ابتدا ستونهاي كفر و سردمداران آن را، نابودخواهد كرد و در مرحله دوم نوبت فراعنه تاريخ است كه اين فراعنه منحصر به فراعنه موجود در كره زمين نيست. چون در ماجراي رجعت، عُمَد نار زنده ميشوند و حضرت آنها را گردن ميزنند. البته اين اقدام يك كار صوري نيست، بلكه يك تصرف حقيقي است؛ يعني حضرت با اين كار، شعاع وجودي اينها را از بين ميبرد. اين قتل به معني اينكه آنها را زنده ميكنند و گردن ميزنند نيست؛ حضرت آنها را ميميراند. چون آنها هنوز زندهاند. چه كسي ميتواند بگويد سقيفه مرده است! جرياني كه طرفداران به اين گستردگي در عالم دارد هرگز نمرده است. پس از ستونها و دعائم: « و ابر به الكافرين و جميع الملحدين». مسأله "كفر و الحاد" است و سپس « و املأ به الارض عدلا». اگر آن ظلمتها از بين رفت، عالم مالا مال از عدل ميشود[53].
- از آثار اين قيام و حركت انقلابي عزت مومنين است. « و اعز به المومنين». در پرتو ذلت كافرين و ملحدين و فاسقين، مومنين عزيز خواهند شد، اقتدار پيدا خواهند كرد و زمين يك پارچه در اختيار اهل حق و عدالت قرار خواهد گرفت.
نكته: اين دعا علاوه بر اينكه معرفت و شناخت ما را نسبت به ساحت اقدس امامت به مصاديق عامش و امامت حضرت حجت بن الحسن العسكري(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بالاخص، بالا ميبرد، راه عشق ورزي به شخص غايب را هم آموزش ميدهد. چنين دلباخته، دعا كردن آن هم براي شخصيتي كه هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته است، حجت را بر ما تمام ميكند كه براي آن موعود موجود چگونه دعا كنيم.
نتيجه:
در اين مقاله دريافتيم كه حضرت امام علي بن موسي الرضا(علیه السلام) در دوران هارون الرشيد دو اقدام مهم در راستاي تثبيت امر امامت و مهدويت انجام دادند؛ يكي تبيين اصل و جايگاه امامت و دوم بازسازي و پويايي نهاد وكالت. در دوران امين، علاوه بر اين دو برنامه، دو برنامه جديد، در دستور كار حضرت قرار گرفت: يكي، جذب قلوب علويان براي ايجاد وحدت در ستون شيعيان و ديگري، رو كردن دست مدعيان دروغين مهدويت با روشنگري. در دوران ولايت عهدي در عصر مامون، امام (علیه السلام) علاوه بر راهبردهاي پيش گفته، با معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، فلسفه غيبت، اوضاع و شرايط آخرالزمان، تبيين وظايف منتظران و بيان معارف مهدوي در قالب دعا و نيايش، از مرزهاي عقيدتي مهدويت، به خوبي پاسداري و حراست نمودند.
پینوشتها:
[1]. ارشاد، ج2، صص228-236.
[2]. خورشيد در نهان، صص110-116 ، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص136.
[3]. تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، صص2-4.
[4]. اصول كافي، كليني، ج2، ص404، ح2.
[5]. تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ص136.
[6]. كافي، ج1، ص253، ح11.
[7]. كافي، ج1، ص2-5، ح1.
[8]. تاريخ سياسي عصر غيبت، ص2.
[9]. همان، ص4
[10]. اعلام الوري باعلام الهدي، طبرسی.
[11]. اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی،ج2، ص3.
[12]. کمال الدین، شیخ صدوق، ج2،ص36، ح.
[13]. کافی، ج2، ص142، ح25.
[14]. معجم احادیث الامام المهدی4، ج1، ص433.
[15]. سوره توبه، آیه105.
[16]. کافی، ج1، ص319، ح4.
[17]. کافی، ج2، ص142، ح25.
[18]. معجم احادیث الامام المهدی، ج5، ص443.
[19]. همان ص453.
[20]. کمال الدین، ج2، ص36، ح.
[21]. کمال الدین، ج2، ص480، ح4.
[22]. معجم احادیث الامام المهدی، ج5، ص41.
[23]. همان، ص486.
[24]. بحا الانوار، علامه مجلسی، ج51، ص43، ح32.
[25]. کمال الدین، ج2، ص62، ح6.
[26]. کافی، ج2، ص142، ح25.
[27]. کمال الدین، ج2، ص480، ح4.
[28]. کمال الدین، ج2، ص390، ح4.
[29]. الغیبه، نعمانی، ص381، ب14، ح44.
[30]. بحار الانوار، ج25، ص11.
[31]. خورشید در نهان، شیخ طوسی، ص630.
[32]. تحف العقول، حرانی، ص56.
[33]. بحار الانوار، ج65، ص16.
[34]. بحار الأنوار، ج5، ص 348.
[35]. الزام الناصب، علی یزدی، ص81.
[36]. همان، به نقل از دادگستر جهان، امینی، ص125.
[37].بحارالانوار، ج2، ص3.
[38]. بحارالانوار، ج65، ص329.
[39]. سوره یونس، آیه 58.
[40]. کافی، ج1، ص423.
[41]. بحار الانوار، ج2، ص395.
[42]. اعلام الوری باعلام الهدی، ج2، ص241.
[43]. کافی، ج8، ص231.
[44]. سوره هود، آیه93.
[45]. سوره اعراف، آیه1.
[46]. بحارالانوار، ج52، ص101.
[47]. کافی، ج4، ص261.
[48]. بحار الانوار، ج51، ص152.
[49]. بحار الانوار، ج51، ص152.
[50]. بحار الانوار، ج90، ص288.
[51]. بحار الانوار، ج90، ص295.
[52]. بحار الانوار، ج86، ص251.
[53]. مکیال المکارم، محمد تقی موسوی اصفهانی، ج2، صص102-111.
[54]. جزوه مباحثی پیرامون امام شناسی، محمد مهدی میر باقری، صص98-99.
- نگارنده: موسی جوانشیر