مقدمه:
امام حسن عسكري(علیه السلام) فرزند امام علي النقي(علیه السلام)، پدر بزرگوارحضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و يازدهمين پيشواي شيعيان است. آن حضرت در ماه ربيع الاول يا ربيع الثانی سال(231يا 232 هـ) در مدينه، چشم به جهان گشود. مادرش بانويي پارسا و شايسته به نام « حُدَيثه»، بود كه برخي، از او به نام « سوسن» ياد كردهاند.[1]
از آنجا كه پيشواي يازدهم به دستور خليفه عباسي در « سامّرا»، در محله « عسكر» سكونت اجباري داشت، « عسكري» ناميده ميشود.[2]
القاب و ویژگیهای حضرت عسکری(علیه السلام)
از مشهورترين القاب آن حضرت، « نقي»، « زكي»، « فاضل»، « امين» وكنيهاش « ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدّت امامتش شش سال و عمر شريفش 28 سال بود. امام عسكري(علیه السلام) در سال (260 هـ) در حالي كه تنها پسر او به عنوان آخرين حجّت الهي در سن پنج سالگي قرار داشت، به شهادت رسيد و در خانه خود در سامرا در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد.[3]
درباره ويژگیهای آن حضرت آوردهاند: رنگش گندم گون، چشمانش درشت و سياه، رويش زيبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با آنكه جوان بود، بزرگان قريش و دانشمندان زمان خود را تحت تأثير و نفوذ قرار ميداد. دوست و دشمن به برتري او در علم، حلم، جود، زهد، تقوا و ساير مكارم اخلاقي اذعان داشتند.[4]
مدت كوتاه عمر امام به سه دوره تقسيم ميشود: تا چهار سال و چند ماهگي (و بنا به يک قول تا سيزده سالگي)، در مدينه به سر برد. تا 23 سالگي به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا ميزيست و تا 28 سالگي (شش سال و اندي پس از شهادت امام دهم)، در سامرا ولايت بر امور و پيشوايي شيعيان را بر عهده داشت.
امام عسكري(علیه السلام) در مدت كوتاه امامت خويش با سه تن از خلفاي عباسي (المعتزّ بالله، المهتدي بالله، المعتمد بالله) كه هر يك از ديگري ستمگرتر بودند؛ معاصر بود.
مشهور بين شيعه آن است که امام عسکري(علیه السلام) فرزندي جز امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از خود به يادگار نگذاشت.[5] شيخ مفيد در اين باره تصريح کرده است: «... ولم يخلف ابوه ولداً ظاهراً ولا باطناً غيره ...».[6]
جلوههايي از زندگي امام حسن عسكري(علیه السلام)
روايات بسياري از ناحيه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بيت او(علیهم السلام) مبني بر امامت پيشوايان دوازدهگانه وارد شده و در آنها، به طور روشن، به نام مقدس ايشان ـ از جمله امام حسن بن علي عسكري(علیه السلام)ـ اشاره شده است. اضافه بر آنكه در رواياتِ نقل شده از پدر بزرگوارش، به امامت آن حضرت تصريح شده است.
جابربن عبداللّه انصاري، با اشاره به لوحي که در دستان مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) مشاهده کرده بود؛ به امامت و نام امام عسکري(علیه السلام) تصريح کرده است.[7]
آن حضرت، با همه فشارها و مراقبتهاي بيوقفه حكومت عباسي، يك سلسله فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و علمي، در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامي انجام ميداد. گوشهای از اين فعاليتها ـ كه ارتباط بيشتري با موضوع مهدويّت دارد ـ به شرح زير است:
- كوشش علمي در دفاع از اسلام و ردّ شبهات
امام عسكري(علیه السلام) گرچه به جهت شرايط نامساعد و محدوديتهاي شديد حكومت عباسي، موفق به گسترش دانش بي کران خود در تمام جامعه نشد؛ اما شاگرداني تربيت كرد كه هر كدام در نشر معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان، نقش مؤثر و ارزندهاي داشتند.
شيخ طوسي(رحمة الله علیه) تعداد شاگردان آن حضرت را افزون بر يک صد نفر ثبت كرده است.[8] در ميان آنان چهرهها و شخصيتهاي برجسته و وارستهاي به چشم میخورند؛ مانند: احمد بن اسحاق اشعري قمي، ابو هاشم داود بن قاسم جعفري، ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمْري، علي بن جعفر و محمد بن حسن صفّار.
- ايجاد حلقه ارتباطي با شيعيان از طريق نمايندگان
در پي تلاشهاي فراوان امامان پيشين(علیهم السلام)، در زمان امام عسكري(علیه السلام) تشيّع در مناطق و شهرهای مختلف، گسترده شده و شيعيان در نقاط فراواني زندگي ميكردند.
گستردگي و پراكندگي مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطي منظمي را ايجاب ميكرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت و نيز ارتباط آنان را با هم ديگر برقرار سازد و از اين رهگذر، آنان را از نظر ديني و سياسي، رهبري و سازماندهي كند.
اين نياز، از زمان امام نهم(علیه السلام) احساس ميشد و چنان كه در سيره آن حضرت و امام دهم(علیه السلام) آمده، شبكه ارتباطي وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، از آن زمان وجود داشته است.
اين برنامه در زمان امام عسكري(علیه السلام) نيز تعقيب گرديد. بنا بر اسناد و شواهد تاريخي، آن حضرت نمايندگاني از ميان شخصيتهاي برجسته شيعيان، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق، پيروان تشيّع را در همه مناطق زير نظر داشت.
يكي از نمايندگان امام « احمد بن اسحاق بن عبدالله قمي اشعري»، از ياران خاص امام و از شخصيتهاي بزرگ شيعي در قم بود. بعضي از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كردهاند.[9] اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانستهاند.[10] از روايتي در بحارالانوار استفاده ميشود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است.
در رأس وکيلان امام، « محمد بن عثمان عَمْري» قرار داشت و وكلاي ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوهات جمعآوري شده را به وي تحويل ميدادند و او آنها را به محضر امام(علیه السلام) ميرساند.[11]
علاوه بر شبكه ارتباطي وكالت، امام از طريق اعزام پيكها، با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار ميساخت و مشكلات آنان را برطرف ميكرد.
گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه با شيعيان، ارتباط داشت و آنان را در موقعيتهاي حساس راهنمايي ميکرد. نامهاي كه امام به « ابن بابويه» نوشته، نمونهاي از اين نامهها است. امام دو نامه نيز به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته كه متن آنها در كتابها مضبوط است.[12] بر اساس روايتي، امام عسكري(علیه السلام) بامداد روز هشتم ربيع الأول سال (260هـ ) اندكي پيش از رحلت، نامههاي فراواني به مردم مدينه نوشت.
- فعاليتهاي سياسي سرّی
امام عسكري(علیه السلام) با وجود تمامي محدوديتها و كنترلهاي دستگاه خلافت، يك سلسله فعاليتهاي سياسي سرّي را رهبري ميكرد كه با گزينش شيوههاي پنهان كاري، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، به دور ميماند.
در اين زمينه نمونههاي فراواني وجود دارد كه به يک مورد آن اشاره ميشود: عثمان بن سعيد عَمْري ـ از نزديكترين و صميميترين ياران امام(علیه السلام) ـ در پوشش روغن فروشي فعاليت ميكرد. شيعيان و پيروان آن حضرت، اموال و وجوه خود را به او ميرساندند و او آنها را در ظرفهاي روغن قرار داده، به حضور امام(علیه السلام) ميرساند.[13]
- حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان
يكي ديگر از موضع گيريهاي امام عسكري(علیه السلام)، حمايت و پشتيباني مالي از شيعيان ـ به ويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت ـ بود. اين اقدام امام، مانع از آن ميشد كه آنان زير فشار مالي، جذب دستگاه حكومت عباسي شوند.[14]
- آگاهی بخشی سياسي به چهرهای برجسته شيعه
از ديگر فعاليتهاي سياسي امام عسكري(علیه السلام)، تقويت و توجيه سياسي رجال مهم شيعه، در برابر فشارها و سختيهاي مبارزات سياسي، برای حمايت از آرمانهاي بلند تشيّع بود. از آنجا كه شخصيتهاي بزرگ شيعه در فشار بيشتري بودند، امام به تناسب مورد، آنان را راهنمايي ميكرد و روحيه آنان را بالا ميبرد. همچنين میکوشيد صبر و آگاهي آنان در برابر فشارها، تنگناها و تنگدستيها فزوني يابد تا آنان بتوانند مسؤوليت بزرگ اجتماعي و سياسي و وظايف ديني خود را به خوبي انجام دهند.
- بهره گيری از دانش غيبی برای ارشاد ديگران
امامان(علیهم السلام)، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از دانش غيبي برخوردار بودند و در مواردي كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالي امت اسلامي، در معرض خطر قرار ميگرفت، از اين آگاهي به صورت « ابزار هدايت» استفاده ميكردند. پيشگوييها و گزارشهاي غيبي آنانان، بخش مهمّي از زندگي ايشان را در بر میگيرد؛ با مطالعه در زندگي امام عسكري(علیه السلام)، چنين به نظر ميرسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر، دانش غيبي خود را آشكار ميساخته است.[15]
شايد علت اين امر، شرايط نامساعد و جوّ پر اختناقي بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادي(علیه السلام)، در آن زندگي ميكردند؛ زيرا پس از انتقال امام هادي(علیه السلام) به سامّرا، آن حضرت به شدّت تحت مراقبت و كنترل بود. از اين رو امكان معرفي فرزندش « امام حسن(علیه السلام)» به عموم شيعيان، به عنوان امام بعدي وجود نداشت و اصولاً اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت، در معرض خطر جدّي قرار ميداد. به همين جهت كار معرفي امام عسكري(علیه السلام) به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاي پاياني عمر امام هادي(علیه السلام) صورت گرفت؛[16] به طوري كه هنگام رحلت آن حضرت، عدهای از شيعيان ازامامت حضرت « حسن عسكري(علیه السلام)» آگاهي نداشتند.[17]
امام عسكري(علیه السلام) براي زدودن زنگار شكها و ترديدها و نيز براي حفظ ياران خود از خطر و يا هدايت گمراهان، ناگزير ميشد پردههاي حجاب را كنار زده، از آن سوي جهان ظاهر خبر دهد.
- معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان جانشين
يكي از مسؤوليتهاي خطير امام عسكري(علیه السلام)، معرّفي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان جانشين خود بود. اين مهمّ زماني سخت تر ميشد كه آن حضرت ميبايست بنا به دلايلي، فرزند خود را در پرده « پنهان زيستي» نگه دارد تا از گزند بدخواهان در امان بماند.
با اين حال در موارد فراواني آن حضرت، به معرفي جانشين خود به افراد موثق پرداخته است. عمده تعابيري كه امام يازدهم براي معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به كار برده، بدين قرار است:
ـ « هذا صاحبكم بعدي ...»؛[18] « اين بعد از من صاحب شما است...».
ـ « ان ابني هو القائم من بعدي ...»؛[19] « همانا فرزندم قائم بعد از من است...».
ـ « هذا امامكم من بعدي و خليفتي عليكم...»؛[20] « اين پيشوای شما پس از من و جانشين من بر شما است ...».
ـ « ابني محمد هو الامام الحجة بعدي ...»؛[21] « فرزندم محمد همان امام و حجت پس از من است...».
و مواردي از اين قبيل كه در کتابها بدان اشاره شده است.
- آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت امام دوازدهم(
از آنجا كه غايب شدن امام و رهبر هر جمعيتي، يك حادثه غير طبيعي و نامأنوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشي از آن، براي نوع مردم دشوار است؛ پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان پيشين(علیهم السلام)، به تدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته، افكار را براي پذيرش آن آماده ميكردند.
اين تلاش در عصر امام هادی و عسکري(علیه السلام)، به صورت محسوس تري به چشم ميخورد؛ چنان كه امام هادي(علیه السلام) بعضی از اقدامات را به وسيله نمايندگان انجام ميداد و خود كمتر با افراد تماس ميگرفت. اين امر در زمان امام عسكري(علیه السلام)، جلوه بيشتري يافت؛ زيرا با وجود تأكيد بر تولد حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، او را تنها به شيعيان خاص و بسيار نزديك نشان ميداد. از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت نيز روز به روز محدودتر و كمتر ميشد؛ به طوري كه حتي در شهر سامرا از طريق نامه يا به وسيله نمايندگان خويش، به مردم پاسخ ميداد. بدين ترتيب آنان را براي تحمل اوضاع و شرايط عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آماده ميساخت. اين همان روشي است كه امام دوازدهم(علیه السلام) در زمان غيبت صغرا در پيش گرفت و شيعيان را به تدريج براي دوران غيبت كبرا آماده ساخت.[22]
حوادث ناگوار پس از شهادت امام عسکري(علیه السلام)
متأسفانه پس از شهادت امام عسکري(علیه السلام)، اتفاقات ناگواري رخ داد که برخي از آنها بدين قرار است:
- بازجويي از خانه آن حضرت؛
لحظاتي از شهادت امام عسکري(علیه السلام) سپري نشده بود که دژخيمان، با سعايت افرادي، به خانه امام هجوم بردند تا شايد در اين رهگذر به امام غايب دست يازند.
- برخورد جعفر کذّاب با مادر امام عسکري(علیه السلام) بر سر ميراث؛
- بازجويي از خانهها و منازل براي دستيابي به حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛[23]
- ترور، حبس، تهديد و اذيت و آزار شيعيان؛
شيخ مفيد از تهديدات عليه شيعه پس از شهادت امام عسکري(علیه السلام)، به عنوان يکي از تلخترين فرازهاي تاريخ تشيع ياد کرده است.[24]
- اختلاف و چند دستگي بين شيعيان؛
يکي از حوادث کمر شکن پس از شهادت امام عسکري(علیه السلام)، تفرقهاي بود که در ميان برخي از شيعيان رسوخ کرد و آنها را از يکپارچگي خارج نمود. البته اين تفرقه پيش از آن، از سوي امام عسکري(علیه السلام) پيش بيني شده بود. ابوغانم میگويد: از امام عسکري(علیه السلام) شنيدم که ميفرمود: در سال (260) پيروانم فرقه فرقه ميشوند.
آن گاه در ادامه ابوغانم ميگويد: در آن سال امام عسکري(علیه السلام) رحلت فرمود و پيروان و يارانش متفرق شدند. دستهاي خود را منتسب به جعفر (پسر امام دهم) کردند، گروهی سرگردان شدند، عدهای به شک افتادند، دستهاي در حالت تحير ايستادند و جمعي ديگر به توفيق خداي تعالي، بر دين خود ثابت ماندند.[25]
پدر حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نگاه اهل سنّت
يكي از موارد اختلاف بين شيعه و سنّي در موضوع مهدويّت، اختلاف در پدر حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. شيعه با ارائه ادله فراوان ثابت كرده كه پدر حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امام حسن عسكري(علیه السلام) است، در حالي كه اغلب اهل سنّت، با بيان برخي روايات در اين زمينه، بر اين باورند كه نام پدر حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عبدالله، هم نام پدر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است.
دانشمندان شيعه، اگر چه با حفظ امانت كامل، برخي از اين احاديث را ـ هر چند كه صحيح نميدانسته اند ـ بدون كم و كاست از كتابهاي اهل سنّت نقل كردهاند؛ اما هرگز ترديد در اين موضوع به خود راه ندادهاند.
بعضی از احاديثي که اهل سنّت با استناد به آنها، چنين ديدگاهي را انتخاب کردهاند؛ بدين قرار است:
الف. ابن ابي شيبه، طبراني و حاكم، از عاصم بن ابي النجود، از زِرّ بن حُبَيش از عبدالله بن مسعود روايت كردهاند كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « لا تذهب الدنيا حتي يبعث الله رجلا يواطئ اسمه اسمي، و اسم ابيه اسم ابي»؛[26] « دنيا از ميان نميرود، مگر اينكه خداوند مردي را بر ميانگيزاند كه نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
ب. ابو عمرو داني و خطيب بغدادي، از عاصم بن ابي النجود از زرّ بن حبيش، از عبدالله بن مسعود نقل كرده اند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « لاتقوم الساعة حتي يملك الناس رجل من اهل بيتي، يواطئ اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛[27] « قيامت بر پا نمي شود؛ مگر آنكه مردي از خاندان من بر همه مردم پادشاهي كند، نام او هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
ج. نعيم بن حماد، خطيب و ابن حجر، همگي از عاصم، از زرّ بن حبيش از ابن مسعود روايت كرده اند كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « المهدي يواطئ اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛[28] « مهدي نامش هم نام من و نام پدرش نام پدر من است».
د. نعيم بن حماد به سند خودش از ابو الطفيل آورده است كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « المهدي اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي»؛[29] « مهدي نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است».
هيچ يك از اين احاديث، نميتواند حجّت و دليلي محكم، بر ادعاي کساني باشد که نام پدر مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را « عبدالله» دانسته اند. سند حديث چهارم به اتفاق همه محدثان ضعيف است؛ زيرا يكي از راويان آن رشدين بن سعد است؛ يعني همان « رِشدين بن ابي رِشدين» است كه همه بزرگان اهل سنّت در علم رجال بر ضعف او اتفاق دارند.[30] بدين ترتيب و بدون شك در چنين امر مهمّي، نميتوان سخن اين گونه افراد را پذيرفت.
سه حديث نخستين، نيز نميتوانند حجّت و دليل باشند؛ چون عبارت « نام پدرش نام پدر من است» را بزرگان و حافظان حديث نقل نكردهاند و تنها جمله « نام او، نام من است» را همگان، بدون اضافهاي ديگر آوردهاند. برخی از پژوهشگران اهل سنّت ـ كه روايت کنندگان از عاصم بن ابي النجود را مورد بررسي قرار دادهاند ـ به اين مطلب تصريح كرده و گفته اند: اين اضافه در اصل حديث نيست.
از طرف ديگر، هر سه حديث، فقط به ابن مسعود، ختم ميشود و حال آنكه در مسند احمد در چند مورد، همين حديث از ابن مسعود نقل شده كه با جمله « نام او، نام من است»، پايان يافته است.[31]
تِرمذي میگويد: حديث از علي(علیه السلام)، ابو سعيد خدري، ام سلمه و ابوهريره، فقط با لفظ « نام او، نام من است» روايت شده است. آن گاه ـ بعد از نقل حديث ابن مسعود با اين لفظ ـ میافزايد: « در اين باب، از علي، ابوسعيد، ام سلمه و ابوهريره روايت شده و اين حديث نيكو و صحيح است».[32] طبراني در المعجم الكبير آن را از ابن مسعود، از چند طريق فقط با لفظ « نام او نام من است» در حديثهاي 10214 به بعد، نقل کرده است.
حاكم نيز در مستدرك، حديث را از ابن مسعود فقط با جمله « نام او نام من است»، نقل کرده و گفته است: « اين حديث با شرط شيخين صحيح است و آنان آن را نقل نكرده اند».[33]
بغوي در مصابيح السنه حديث را ـ بدون اضافه ـ نقل كرده و گويد: حديث نيكو است.[34] مقدسي شافعي تصريح ميكند: اين افزوده را بزرگان حديث روايت نكرده اند. پس از نقل حديث ـ بدون آن اضافه ـ مینويسد: « گروهي از بزرگان حديث، در كتابهاي خود به همين گونه آورده اند؛ مانند: ابو عيسي ترمذي در جامع، ابي داود در سنن و حافظ ابو بكر بيهقي و شيخ ابوعمر داني».[35]
سپس حديثهاي ديگري در تأييد درستي نقل خود از بزرگاني چند ـ مانند طبري، احمد بن حنبل، ترمذي، ابو داود، حافظ ابو داود و بيهقي ـ به نقل از عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و حذيفه ميآورد.[36]
همان گونه که اشاره شد، تِرمذي اين حديث را از حضرت علي(علیه السلام) ، ابوسعيد خدري، امسلمه و ابوهريره فقط با جمله « نام او، نام من است»، روايت كرده است. بنابراين اگر جمله « و نام پدرش، نام پدر من است» در متن اصلي روايت ابن مسعود ميبود، قابل تصور نيست كه همه اين شخصيتهاي ياد شده، به اتفاق آن را حذف كرده باشند؛ هر چند آنان از عاصم بن ابي النجود هم روايت كرده باشند!
اما اينکه چگونه اين افزوده به روايتها راه يافته، احتمالاتي قابل طرح است:
- از سوي پيروان و ياران حسنيها به منظور اثبات مهدويّت محمد بن عبد الله بن حسن مثني، اضافه شده است.
- از سوي طرفداران بني عباس، جهت تأييد مهدويّت محمد بن عبدالله (ابو جعفر) منصور عباسي، به حديث ابن مسعود افزوده شده است. اين احتمال، زماني به واقعيت نزديك ميشود كه بدانيم محمد بن عبد الله بن حسن مثني، لکنت زبان داشته و لذا پيروانش دروغ ديگري به وايت ابوهريره افزوده و روايت را چنين نقل كرده اند: « به درستي كه مهدي نامش محمد بن عبدالله است و در زبانش كُندي وجود دارد».[37]
بر اين اساس هر سه حديث نخستين، با نقل حافظان حديث از عاصم مخالفت دارد. از اين رو حافظ ابو نعيم اصفهاني(م430 هـ) در مناقب المهدي اين حديث را با 33 سلسله راويان مختلف تا عاصم، نقل كرده است. در اين نقلها حتي يكي از آنها عبارت « ونام پدرش نام پدر من است» را ندارد و با عبارت « نام او نام من است» پايان يافته است.
گنجي شافعي(م 638 هـ ) متن اصفهاني را نقل و اضافه ميكند: « اين حديث را غير از عاصم، ديگراني هم مانند عمرو بن حره، از زرّ نقل كرده اند و همگي با « نام او نام من است»، آن را به پايان برده اند؛ جز روايتي كه عبارت « و نام پدرش نام پدر من است» را دارد.
کوتاه سخن اينکه چنين اضافهاي پذيرفتني نيست؛ به خصوص که: احمدبن حنبل « با دقتي كه در ضبط حديث دارد»، اين حديث را چند بار در مسندش با جمله « و نامش نام من است»، نقل كرده است».[38]
از بحثهاي گذشته روشن میشود كه تبار امام مهدي(علیه السلام)، به امام حسين(علیه السلام) ميرسد و ديگر احاديثي كه خلاف اين را ميرسانند، ضعيف و بي اعتبار بوده هيچ قرينهاي بر صحّت آنها در دست نيست. با توجه به نتيجه بحثهاي گذشته نيز به دست میآيد: نقل متواتر نزد مسلمانان نيز، همين نتيجه را تأييد ميكند.[39]
نتیجه:
امام حسن عسکری(علیه السلام) از راههای گوناگون همچون نشان دادن حضرت مهدی(علیه السلام) به خواص اصحاب، یا آگاه کردن یاران بوسیله سنت عقیقه و...از وجود نازنین حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اصحاب و یارانش را آگاه کرده ایشان را معرفی مینمودند تا شک و تردیدی برای آنان باقی نماند. آن حضرت، با همه فشارها و مراقبتهاي بيوقفه حكومت عباسي، يك سلسله فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و علمي، در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامي انجام ميداد، که به گوشهای از اين فعاليتها اشاره شد.
پینوشتها:
[1]. ر.ک: محمد بن يعقوب محمد بن يعقوب کليني، کافي، ج1، ص 503.
[2]. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 1، باب 176، ص 230 .
[3]. ر. ك: مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان(علیهم السلام)، ص 615.
[4]. ر. ک: شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج1، مقدمه.
[5]. برخي مدعي شدهاند امام عسکري(علیه السلام) بجز امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) داراي فرزند يا فرزندان ديگري نيز بوده است. ر. ک: محمد جواد طبسي، حياة الامام العسکري(علیه السلام)، ص59 و60.
[6]. شيخ مفيد، الارشاد، ص346.
[7]. كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب28، ح1.
[8]. محمد بن حسن طوسي، رجال ، ص 427 به بعد.
[9]. نجاشي، فهرست اسماء مصنفی الشيعة، ص 66 - محمد بن حسن طوسي، الفهرست، ص 23.
[10]. طبسي، حياة الامام العسكري(علیه السلام)، ص 333.
[11]. محمد بن حسن طوسي، اختيار معرفة الرجال، ص 532، ح 1015.
[12]. حسن بن علي بن شعبه، تحف العقول، ص 486.
[13]. محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 214.
[14]. شيخ مفيد، ارشاد، ص 343 ؛ ابن شهر اشوب، مناقب آل أبي طالب، ج4، ص 439؛ مسعودي، اثبات الوصية، ص 242 ؛ سيد محسن امين، اعيان الشيعة، ص40؛ طبرسي،اعلام الوري، ط3، ص 372 ؛ كليني، كافي، ج1، ص 508 .
[15]. محمد جواد طبسي، حياة الامام العسكري(علیه السلام)، ص 121.
[16]. همان، ص 217.
[17]. مسعودي، اثبات الوصية، ص 234.
[18]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص348.
[19]. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص524، ح4.
[20]. همان، ص435، ح2.
[21]. همان، ص409، ح9.
[22]. با استفاده از: مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان(علیهم السلام)، ص 615 - 662 .
[23]. ر. ک: کافي، ج1، ص505؛ کمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص43.
[24]. شيخ مفيد، الارشاد، ص325؛ بحار الانوار، ج50، ص334.
[25]. کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص408، ح6.
[26]. ابن ابي شيبه، المصنف، ج15، ص198، ح 19493؛ طبراني، المعجم الكبير، ج10، ص163، ح10213 و ص166، ح10222؛ مستدرك حاكم، ج4، ص442؛ علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج3، ص261.
[27]. سنن ابو عمرو داني، ص94و95؛ تاريخ بغداد، ج1، ص370.
[28]. تاريخ بغداد، ص391؛ نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص367، ح1076 و 1077؛ كنز العمال، ج14، ص268، ح38678 به نقل از ابن عساكر.
[29]. نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص368، ح1080.
[30]. ر. ك: تهذيب الكمال، ج9، ص191؛ تهذيب التهذيب، ج3، ص240.
[31]. احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص376 و 377 و430 و 448 .
[32]. سنن ترمذي، ج4، ص505، ح2230.
[33]. مستدرك حاكم، ج4، ص442.
[34]. مصابيح السنة، ص492، ح4210.
[35]. عقد الدرر، ص51، باب 2.
[36]. همان، ص51 ـ 56، باب 2.
[37]. ر. ک: مقاتل الطالبين، ص163 و 164.
[38]. گنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص482.
[39]. سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، صص92 ـ 107 (با تصرف).
- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت(1)