مقدمه:
با آفرينش زن، برگ ظريفى به برگهاى زرين عالمِ وجود افزوده شد؛ چرا كه زن، جلوهاى از صفات جمال و جلال الهى بود که اراده خداوند بر آشکار شدنش تعلق گرفته بود. اين نور الهى از آغاز آفرينش تا كنون، اعصار تلخ و شيرينى را سپرى كرده و جز در موارد محدود، برفطرت خویش استوار مانده است. تاریخ،به خوبی مؤید این مطلب است که زنان صالح، همراه با حركت انبياى الهى و دوشادوش مردان صالح، در طریق هدایت و خداپرستی گام برداشتهاند. قرآن - اين كتاب هدايت بشرى- در كنار هر مرد صالح و با ایمانی، از يك زن صالح و با ایمان ياد مىكند؛ چنانچه از همسران آدم و ابراهيم، از مادران موسى و عيسى(علیه السلام) و... در نهايت تجليل، ياد كرده است. قرآن، درباره مادر موسى(علیه السلام) مىفرمايد: « ما به مادر موسى وحى کردیم كه كودك را شير بده و هنگامى كه بر جان او بيمناك شدى، او را به دريا بيفكن و نگران نباش؛ كه ما او را به سوى تو باز خواهيم گرداند».[1]
قرآن، همچنین در موارد متعددی از مریم(علیها السلام) - مادر حضرت عيسى(علیه السلام) – به نیکی یاد میکند و تصریح مینماید که ملائکه همواره در محراب عبادت با او سخن میگفتند؛ از غیب برای او روزی میرسید و از لحاظ مقامات معنوی، آنگونه اوج گرفته بود که پیغمبر زمانش- زکریا(علیه السلام) - را در حیرت فرو برده بود.[2]
در تاريخ اسلام نیز نمونههای فراوانی از زنان والامرتبه میتوان یافت. خدیجه(علیها السلام)-همسر بزرگوار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) - نمونه اتمّ و اکمل یک زن شایسته است. چنانچه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) در توصیف احوالات زمان شروع بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: « آن روزها تنها سرپناهى كه خانوادهاى اسلامى را در خود جاى داده بود، خانه پيامبر و خديجه(علیها السلام) بود و من سومين آنان بودم».[3]
حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز در چنان مقام و مرتبهای قرار دارند که قلم، از بیان فضایل ایشان عاجز است. بیتردید، هیچکس - جز پيغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام على(علیه السلام) - به مقام و منزلت ایشان نمىرسد؛ چرا که ایشان بر تمامی امامان و پیامبران- جز حضرت ختمی مرتبت- برتری دارد؛ تا جايى كه فرزند گرامىاش حضرت حجت بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مىفرمايد: « دختر رسول خدا، فاطمه زهرا(علیها السلام) براى من الگوى تمام عيار است».[4]
الف) نقش زنان در قيام عاشورا
يكى از مهمترين اتفاقات عظيم تاريخ اسلام، « حماسه جاودانه عاشورا» است. عاشورا، میدان نبرد جبهه حق و باطل بود و در آن ماجرا، زنان، چنان نقش کلیدی و اثرگذاری از خود نشان دادند که به جرأت میتوان ادعا کرد که در آن عرصه، زن، نه در حاشیه، که در متنِ اصلی هنرنمایی میکرد. چه كسى مىتواند نقش حضرت زينب(علیها السلام) و زنان و دختران امام حسين(علیه السلام) را در نهضت حسینی ناديده بگيرد؟ آيا حضور آنان، سبب پر رنگ شدن و ماندگارى قيام عاشورا نبود؟
آری! اين گزارشگران و پيامآوران شيردل بودند كه اصل قيام، حقانيت و مظلوميت حسينيان را زنده نگه داشتند؛ چراکه پس از واقعه حماسی و سوزناک عاشورا، رسالتِ سنگینِ بانوانِ کاروانِ حسینی آغاز گردید. آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، میبایست از اندیشه، کلام و احساس خود، یاری بگیرند و با خطبههای پرشور خویش، مردمی را که در عمق وجود خود، اسیر تارهای عنکبوتی نادانی و تمایلات نفسانی بودند، در پرتو نور حقانیت قیام امام حسین(علیه السلام) قرار دهند.
اینجاست که به هدف والای امام حسین(علیه السلام) از همراه کردن زنان و کودکان با کاروان خویش، پی میبریم. شهید مطهری در اینباره میفرمایند: « ابا عبد الله(علیه السلام) اهل بیت خودش را حرکت میدهد برای اینکه در تاریخ، رسالتی عظیم را انجام دهند؛ برای اینکه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند؛ اما با قافله سالاری زینب(علیها السلام) و بدون آنکه از مدار خودشان خارج شوند. از عصر عاشورا زینب(علیها السلام) تجلی میکند و از آن به بعد، به او واگذار شده بود».
البته در این مختصر، مجال بیان فضایل آن بانوی بزرگوار، نیست؛ به همین جهت، به بیان احوالات دیگر زنان قهرمان کربلا اکتفا میکنیم. اگرچه نباید فراموش کرد که روشنگریهای تبلیغی و فرهنگی این بانوان نیز به رهبری و مدیریت حضرت زینب(علیها السلام) صورت گرفته است.
سخنرانی و خطابههای زنان در حماسه حسینی
پیامرسانی و افشاگری جنایات یزیدیان، چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، به معنای پاسداری و تثبیت فرهنگ زلال عاشورا بود که بانوان خیام حسینی، این امر مهم را به دو شیوه خطبهخوانی و گفتگوهای پراکنده، به نحو احسن، به انجام رساندند. مسلماً اگر تلاش این بزرگواران نبود، امروز حادثه عاشورا به این روشنی تجلی نمیکرد و چه بسا آن واقعه عظیم، در صندوقچه تاریخ مانده بود. اگر ندای حقطلبی و ظلمستیزی شهیدان کربلا از حنجره بانوان به اسارت گرفته شده، بلند نمیشد جامعه خفته آن روز، متحول نمیشد.
به همین جهت است که سخنرانیهای بانوان هاشمی را میتوان مهمترین عامل روشنگری و در نتیجه، براندازی حکومت یزید به حساب آورد؛ چرا که آنان با اخطارها و هشدارهای خود، ضربه سنگینی به پیکر عناد و نفاق آلامیه وارد نمودند.
اسارت این بانوان، اگرچه اجباری و ناخواسته و در قابل یک تهدید بود، ولی با مدیریت آگاهانه حضرت زینب(علیها السلام)، این تهدید به فرصتی تبدیل شد که از طریق آن توانستند پیام خود را به گوش جهانیان برسانند.
آنان اسارت را به آزادی تبدیل کردند و در قابل اسارت ظاهری، به اسیران واقعی نفس، درس حریت و آزادگی دادند. تأمل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، میتواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسی برای تمامی زنان، به خصوص بانوان منتظر در عصر غیبت باشد.
شرح حالی از بانوان قهرمان کربلا
- رباب؛ همسر امام حسین(علیه السلام)
رباب، دختر « امرءبنعدیبناوس» بود. او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیرخوارهاش، علیاصغر، بود و پس از اتمام حادثه کربلا و اسارت، در میدنه ساکن شد. در برخی روایات آمده است که پس از بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد که سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش، سکینه، در خانه بیسقف روزگار میگذراندند. هرگاه به او گفته میشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز؛ با گریه و شیون پاسخ میداد: « من با چشمان خود، حسین(علیه السلام) را دیدم، در حالی که گرمی آفتاب، بدنش را میگداخت». ایشان، به این شیوه، از ستم یزید و عمالش، افشاگری میکرد.
- ام البنين؛ مادر چهار شهيد
فاطمه، دختر « حزامبنخالد»، از همسران بسيار با كمال امام على(علیه السلام) و از خانواده شجاع « بنىكلاب» بود. عقيل، برادر على(علیه السلام) او را براى آن حضرت، خواستگارى و تزویج كرد. او را هنگامی كه از امام على(علیه السلام)، داراى چهار پسر - عباس(علیه السلام)، عبدالله، جعفر و عثمان - شد، امالبنين (مادر پسران) کنیه دادند. تمامی پسران او در سپاه امام حسین(علیه السلام) جنگیدند و در رکاب ایشان به شهادت رسیدند.
امالبنین، وقتى خبر شهادت فرزاندنش را در ماجرای کربلا شنید، به سوگ نشست و تا آخر عمر، به ياد آنها- به خصوص عباس دلاور- عزادری نمود. نقل است که وی ضمن اشعاری میگفت: « اى كسى كه فرزند رشيدم عباس را ديدى كه همانند پدرش بر دشمنان میتاخت؛ فرزندان على(علیه السلام) شيران بيشه شجاعتاند. شنيدهام بر سر عباس، عمود آهنين زدند، در حالىكه دستهاى او را قطع كرده بودند. اگر دست در بدن پسرم بود، چه كسى جرأت داشت نزد او آيد و با او بجنگد؟».
امالبنین به امام حسین(علیه السلام) علاقه وافری داشت؛ به گونهای که وقتی بشیر به مدينه آمد و اخبار كربلا را به مردم رساند، ام البنين نزد او رفت و پرسید: « از امام حسين(علیه السلام) مرا خبر بده؛ فرزندانم و همه آنچه زير آسمان كبود است، فداى حسين(علیه السلام) باد!» و وقتى خبر شهادت امام حسين(علیه السلام) را شنيد، نالهاش بلند شد و گفت: « رگهاى دلم را پاره كردى».
اين علاقه، نشان از كمال معنويت او دارد كه با وجود آن همه ايثارگری در راه امام، باز هم، تنها از امام سخن به ميان میآورد.[5]
آرى! اين شير زنان، با پرورش سربازانى دلير و شجاع برای دفاع از دین و ولایت، حضور مؤثر خود را در ميدان نبرد حق عليه باطل، خود نشان دادند.
- مادر و همسر وهب؛ تازه داماد كربلا
کاروان امام حسین(علیه السلام) در مسیر حرکت به سوی کوفه، به سرزمین سرسبزی به نام « ثعلبیه» رسید. در آنجا، چشم حضرت به خیمهای افتاد و به سمت آن رفتند. در خیمه، پیرزنی مسیحی را یافتند که در انتظار پسر و عروسش بود که گوسفندان را برای چرا برده بودند. امام از احوالات آنها پرسید و پیرزن، از کمبود آب آشامیدنی گفت. امام(علیه السلام) -كه همواره دلش براى نيازمندان مىتپيد- با نيزه خود، قسمتى از خاك زمين را كنار زد و ناگهان، آب از زمین جوشید. پیرزن که از این واقعه متحیر شده بود، مجذوب بزرگوارى امام(علیه السلام) شد. امام(علیه السلام) جريان مسافرتش را به او گفت و فرمود: « هرگاه پسرت آمد، به او بگو که اگر مىخواهد به كمك ما بيايد».
پس از حرکت کاروان امام(علیه السلام)، وهب به خیمه بازگشت. اين جوان پاكدل، وقتى آب خوشگوار را ديد و از ماجرا مطلع شد، مجذوب امام(علیه السلام) گرديد و با اين كه تنها پنج – یا هفده - روز از عروسىاش میگذشت، همراه مادر و همسر خود به خدمت امام(علیه السلام) رفت.
این خانواده نیکسرشت، چنان به امام ایمان آورده بودند که پس از گفتگوى کوتاهی، همگى به اسلام گرويدند. در روز عاشورا، مادر شجاع وهب، به او گفت: « به جاى شيرى كه به تو دادهام، از تو مىخواهم که جانت را در طبق اخلاص بگذارى وبا دشمن امام(علیه السلام) تا سر حدّ شهادت بجنگى». وهب گفت: « در مورد همسرم چه كنم؟» مادر جواب داد: « عزيزم! جمال هميشگى را به جمال چند روزه، نفروش». سخنان مادر، وهب را دگرگون و قلبش را لبالب از عشق امام حسين(علیه السلام) کرد.
در هنگام وداع، همسرش به او گفت: « جان من و تو، هزاران بار فداى امام حسين(علیه السلام) باد! من از تو يك تقاضا دارم و آن، اینکه در حضور امام، با من تعهد كنی که تا وقتی به تو ملحق نشدهام، وارد بهشت نشوى». وهب قبول كرد و در حضور امام(علیه السلام) تعهّد خود را اظهار نمود.
سپس به ميدان رفت و گروهى از دشمنان تبهكار را كشت و آنگاه، در حالى كه از شمشيرش خون مىچكيد، نزد مادر آمد و گفت: « آیا از من خشنود شدى؟» مادر گفت: « از تو خشنود نخواهم شد، تا در پيشاپيش امام(علیه السلام) كشته شوى».
وهب دوباره به ميدان تاخت و همچنان جنگيد تا به شهادت رسيد. پس از شهادت او، همسرش، خود را به پیکر در خونتپیده او رساند و سرش را روی سینه او گذارد. در همان حال، کسی از سپاه یزید، عمودی آهنین بر فرق او کوبید و او را نیز به شهادت رساند.
هنگامی که بدن به خونآغشته وهب را نزد عمر بن سعد بردند، عمر نگاهی به او کرد و گفت: « حملات تو، چه سخت و شديد بود!». آنگاه دستور داد که سرش را از بدن جدا كردند و به سوی مادرش بیفکنند.
مادر، سرِ جوانش را برداشت و بوسيد و گفت: « سپاس خداوندى را كه با شهادت تو- در ركاب امام حسين(علیه السلام)- مرا رو سفيد كرد». سپس غرشكنان برخاست و سرِ وهب را به سوى دشمن پرت كرد و گفت: « سرى كه برای دوست دادهايم، باز نمىستانيم». آنگاه به خيمه آمد و ستون خيمه را برداشت و به جنگ دشمن شتافت. پس ازآنکه دو تن از دشمنان را كشت، امام حسين(علیه السلام) او را به خيمه بازگرداند و براى او دعا كرد و به او مژده بهشت داد. مادر وهب، خوشحال شد و گفت: « خدايا! اميد بهشت را از من مگير».[6]
- همسر زهير بن قين
زهير، بزرگ طايفه بنىفزاره، به همراه عدهاى از افراد قبیلهاش، از كوفه به حج رفته بود. در مكه، ماجراى حركت امام حسين(علیه السلام) را شنيد، اما از آنجايى كه آمادگى معنوى براى حمايت آن حضرت نداشت، در صدد بود كاروانش را در راه بازگشت، از مسیری حركت دهد كه با كاروان امام حسين(علیه السلام) برخورد نكند تا ناچار به يارى او شود. از اين رو سعى او بر اين بود كه دور از کاروان امام حركت كند و به ايشان و همراهانشان نزديك نشود.
در يكى از منزلگاهها -كه زهير و همراهانش مشغول خوردن غذا بودند- فرستادهاى از طرف امام، نزد آنان آمد و خطاب به زهيربن قين گفت: « اى زهير! امام(علیه السلام) خواسته است که نزد او بروی». در آن هنگام، هركس كه لقمهاى در دست داشت، از تعجب آن را انداخت و سكوت همه را فرا گرفت.
ناگهان از گوشهاى، صداى پرشور همسر زهير بلند شد که: « اى زهير! فرستاده امام به اينجا آمده است. چرا جوابش را نمىدهى؟ چه مىشود به حضور امام(علیه السلام) بروی و سخنش را بشنوى؟!» سخنان همسر زهير، تأثير به سزايى بر او گذاشت. به همین جهت به خدمت امام(علیه السلام) رسيد. اين ملاقات نورانى، محبت دنيا را از زهير دور كرد و خورشيد ايمان و عشق به آن حضرت را در وجود او پر فروغتر نمود؛ تا جايى كه به لشگر او پيوست و در روز عاشورا، عاشقانه از ایشان دفاع كرد و با شجاعتى بىنظير، پس از كشتن عدهى زياد به فيض شهادت نايل گرديد.[7]
وقتى زهير به شهادت رسيد، امام حسين(علیه السلام) به بالين او آمد و فرمود: اى زهير! خدا تو را در پيشگاهش جاى دهد و دشمنانت را آن چنان لعن كند كه به صورت بوزينه و خوك درآيند.[8]
حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) - در زيارتى كه سيد بن طاووس(رحمة الله علیه)، آن را منسوب به آن حضرت مىداند- مىفرمايد: « درود بر زهير بن قين كه به امام حسين(علیه السلام) گفت: هرگز از تو دست بر ندارم، آيا پسر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در ميان دشمنان بگذارم و بروم؟ خدا مرا براى آن روز نگذارد».
ب) نقش زنان در حكومت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
يكى ديگر از مهمترين و سرنوشتسازترين حركتها و وقايع جهان بشرى، انقلاب حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. لذا سزاوار است بدانيم زنان در اين قضيه مهم، چه نقشى ايفا مىكنند و چه مسؤوليتى بر عهده دارند. بر اساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان از نظر زمان و موقعيت، چند صورت دارد:
حضور پنجاه زن در بين ياران امام
امام باقر(علیه السلام) در بيان بعضى از نشانه هاى ظهور، مىفرمايد: « و يجىء والله ثلاث مئة و بضعة عشر رجلا فيهم خمسون امرأة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم بعضها و هى الآيه التى قال اللّه: " أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير [9]"»[10]؛ « به خدا سوگند، 313 نفر مىآيند كه پنجاه تن از اين عده زن هستند و بدون هيچ قرار قبلى، در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: هر جا باشيد خداوند همه شما را حاضر مىكند، زيرا او بر هر كارى توانا است».
نكته شگفت در اين روايت، اين است كه از 313 نفر، پنجاه تن زن هستند. اين افراد، جزء همان 313 يار اصلى هستند؛ زيرا اولاً امام(علیه السلام) مىفرمايد: « فيهم» و اگر مقصود، همراهى خارج از اين عده بود، امام(علیه السلام) مىفرمود: « معهم»، دوم اينكه شايد تعبير « مردان» بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد، مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.
رجعت زنان
اين اعتقاد مسلم شيعه است كه همزمان با ظهور مهدىآلمحمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، برخى از پيامبران (مانند حضرت خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله و سلم)) و معصومين (همانند امير مؤمنان(علیه السلام) و امام حسين(علیه السلام))و برخى از مؤمنان حقيقى و پيروان اهل بيت(علیهم السلام)، به اذن پروردگار زنده خواهند شد و بار ديگر به دنيا باز خواهند گشت. بازگشت اين عده، نه تنها غيرممكن نيست؛ بلكه از نظر قرآن كريم، اين پديده، امرى مسلم قلمداد شده و در آيات متعددى، به آن سخن اشاره شده است.[11]
سيد مرتضى(علیه السلام) در اينباره مىنويسد: « علت اينكه شيعه عقيده دارد خداوند در موقع ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، برخى از مردگان را زنده مىكند، اين است كه به ثواب يارى امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نائل آيند و دولت حق آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را كه در انتظار آن بوده اند، از نزديك شاهد باشند و انتقام گیری از ظالمان را به چشم ببينند و از ظهور حق و اعتلاى كلمه توحيد، لذت ببرند».[12]
در میان کسانی که به دنیا رجعت خواهند کرد، گروهی از زنان باایمان نیز هستند. در منابع معتبر اسلامى، نام سيزده زن ذكر شده كه به هنگام ظهور قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده خواهند شد و در لشگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران، خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامه، از مفضل بن عمر نقل كرده كه او گفت: « امام صادق(علیه السلام) فرمود:"همراه قائم آلمحمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سيزده زن خواهند بود". من پرسیدم: " آنان را براى چه كارى مىخواهد؟" فرمود: "به مداواى مجروحان پرداخته و سرپرستى بيماران را به عهده خواهند گرفت". عرض كردم: "نام آنان را بيان فرماييد". فرمود: " قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه مادر عمار ياسر، زبيده ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنيه"».[13]
امام صادق(علیه السلام) در اين روايت از ميان سيزده زن، فقط نام هشت نفر را ذكر مىكند. در كتاب خصايص فاطمى به نام « نسيبه، دختر كعب مازنيه» و در كتاب منتخب البصائر به نام « وتيره» و « أحبشيه» نیز اشاره شده است.
نکته مهم اینجاست كه در معارف شيعى، رجعت، براى مؤمنان، يك مقام ممتاز و ويژه است و لذا، شامل هركسی نمىشود؛ مگر اينكه لياقت اين سعادت عظيم را به دست آورده باشد.
این گروه نیز بهای این توفیق بزرگ را پرداختهاند. برخى از آنان همچون صيانه، مادر چند شهيد بودهاند و خود با وضعى جانسوز به شهادت رسيدهاند. برخى ديگر چون سميه، در راه دفاع از عقيده اسلامى خود، سختترين شكنجهها را تحمل نموده و تا پاى جان از عقيده خود دفاع كردهاند. گروهى ديگر همچون ام خالد، نعمت تندرستى پيكر را براى حفظ پيكر اسلام، بر خود حرام كردند و جانباز شدند.
آرى! آنان دلسوختگانىاند كه با انجام آن رشادتها ثابت كردند كه مىتوانند گوشهاى از بار سنگين حكومت جهانى اسلامى را بر دوش كشند. در ادامه به معرفى برخى از آنان مىپردازيم.
- صيانه ماشطه
در كتاب خصائص فاطميه آمده است: « در دولت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سيزده زن براى معالجه زخميان، زنده شده و به دنيا باز مىگردند، كه يكى از آنان صيانه است كه همسر حزقيل و آرايشگر دختر فرعون بوده است. شوهرش حزقيل پسر عموى فرعون و گنجينهدار وى بوده است. او مؤمن خاندان فرعون بود و به پيامبر زمانش موسى(علیه السلام) ايمان داشت».[14]
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « در شب معراج، در مسير بين مكه معظمه و مسجد اقصى، ناگهان بوى خوشى به مشامم رسيد كه هرگز مانند آن را نبوييده بودم. از جبرئيل پرسيدم: اين بوى خوش چيست؟ گفت: اى رسول خدا! همسر حزقيل به حضرت موسىبنعمران ايمان آورده بود و ايمان خود را پنهان مىكرد. عمل او آرايشگرى در حرمسراى فرعون بود. روزى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه ناگهان شانه از دستش افتاد و در هنگام برداشتن شانه، بىاختيار « بسم الله» گفت. دختر فرعون پرسید: « آيا پدر مرا ستايش مىكنى؟» گفت: « نه؛ بلكه كسى را ستايش مىكنم كه پدر تو را آفريده است و او را از بين خواهد برد». دختر فرعون، شتابان نزد پدرش رفت و گفت: « زنى كه در خانه ما آرايشگر است، به موسى ايمان دارد».
فرعون او را احضار كرد و گفت: « مگر به خدايى من اعتراف ندارى؟» صيانه گفت: « هرگز؛ من از خداى حقيقى دست نمىكشم و تو را پرستش نمىكنم». پس فرعون دستور داد، تنوری مسى بر افروزند و چون آن تنور سرخ شد، همه بچههاى او را در حضور او در آتش اندازند. زمانى كه خواستند نوزاد شيرخوارش را كه در بغل داشت، بگيرند و در آتش افكنند، صيانه منقلب شد و خواست كه با زبان از دين، اظهار برائت و بيزارى كند كه ناگاه به امر خدا، آن كودك به سخن آمد و گفت: « اى مادر! صبر كن كه تو راه حق را مىپيمايى». فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را نيز در آتش افكندند و سوزاندند و خاكسترشان را در اين زمين ريختند و تا روز قيامت اين بوى خوش، از اين زمين استشمام مىشود...».[15]
آرى! او از زنانى است كه زنده مىشود و به دنيا باز مىگردد و در ركاب حضرت مهدى(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام وظيفه مىكند.
- سميه؛ مادر عمار ياسر
سميه، هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد. بدين سبب، دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجهها را بر او روا داشت. ابوجهل، او و شوهرش، ياسر، را مجبور كرد كه به پيامبر خدا دشنام دهند؛ اما آنان حاضر به چنين كارى نشدند. او نيز زره آهنين به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت. پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) كه گاه از كنارشان عبور مىكرد، آنان را به صبر و مقاومت سفارش مىنمود و مىفرمود: « صبراً يا آل ياسر فان موعدكم الجنة»[16]؛ « اى خاندان ياسر! صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است». سرانجام ابوجهل بر هر يك، ضربتى وارد ساخت و ايشان را به شهادت رساند.
خداوند، اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام، نشان داد و بدترين شكنجهها را در راه خدا تحمل کرد؛ در ايام ظهور مهدىآلمحمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشگر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.
- امّ خالد
هنگامى كه استاندار عراق، يوسفبنعمر، زيدبنعلى را در شهر كوفه به شهادت رسانيد، دستِ امّ خالد را نيز به جرم تشيع و تمايل به قيام زيد، قطع كرد. ابو بصير مىگويد: « خدمت امام صادق(علیه السلام) بوديم كه امّ خالد با دست بريده شده آمد. حضرت فرمود: اى ابا بصير! آيا ميل دارى سخن امّ خالد را بشنوى؟ عرض كردم: آرى و به آن شادمان مىگردم. امّ خالد به نزد حضرت مشرف شد و سخنانى عرضه داشت. من او را در كمال فصاحت و بلاغت يافتم. حضرت(علیه السلام) نيز در مسأله ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت».[17]
مسأله مهمى كه مىتوان به روشنى از سرگذشت او حس كرد، اين است كه اراده خداوند متعال، بر اين بوده كه اگر كسى در كمال غربت و گمنامى به حق روى كرد و در دين خدا ثابت قدم ماند؛ خداوند نيز در كنار اجرها و پاداشهاى اخروى، او را شهره جهان میگرداند و جزء ياوران بزرگترين واقعه انسانى که همانا حكومت مهدى موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، قرار مىدهد.
نتیجه:
با در نظر گرفتن اطلاق ادله انتظار فرج « افضل اعمال امتى انتظار الفرج من الله عزوجل»[18] و يا روايت امام صادق(علیه السلام) در دعاى عهد - كه زنان و مردان را به طور مساوى در بر مىگيرد- زنان نيز همچون مردان در صف منتظران حضرت حجت قرار دارند. آنچه از روايات و معارف دينى استفاده مىشود، آن است که انقلاب حضرت حجت با حضور ياران و سربازان مؤمن و عاشق صورت مىپذيرد و با در نظر گرفتن نقش تربيت در امر پرروش نیروهای انسانى، روشن مىشود كه اگر بر فرض، هيچ زنى هم در نهضت و قيام حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حضور نداشته باشد؛ تمام مردان آن صحنه، با تلاش و تربيت زنان، لياقت حضور پيدا كردهاند و اين را مىتوان علاوه بر نقش حضور شخصى، يك حضور فعال برای تمامی زنان لحاظ كرد.
جاى دارد در اينجا سخن امام خمينى(رحمة الله علیه) را زينتبخش كلام خود كنيم كه: « زن، نقش بزرگى در اجتماع دارد. زن، مظهر تحقق آمال بشر است. زن، پرورشدهنده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن، مرد به معراج مىرود. دامن زن، محل تربيت بزرگ زنان و بزرگ مردان است».[19]
پینوشتها:
[1]. سوره قصص، آيه 7.
[2]. سوره مریم، آیه 17.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 234.
[4]. لسان الميزان، ص3.
[5]. مامقانى، تنقيح المقال، ج 3، ص70؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص292.
[6]. خواهران قهرمان، محمد محمدى اشتهاردى، ص170. اقتباس و تلخيص از: رياض الانس، كاشانى،
ج 1، ص11؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص300.
[7]. لهوف، ص132
[8]. سيماى خواهران قهرمان، ص173.
[9]. سوره بقره، آيه 148.
[10]. بحارالانوار، ج 52، ص222.
[11]. ر ک: سوره بقره، آيه 243 و 259.
[12]. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 1، ص511.
[13]. دلائل الامامه، ص260.
[14]. رياحين الشريعه، ج 5، ص153؛ خصائص فاطميه، ص343.
[15]منهاج الدموع، ص93؛ به نقل از: نجم الدين طبسى، چشم اندازى به حكومت مهدى(عجل الله تعالی فرجه
الشریف)، ص71.
[16]. اسد الغابه، ج 5، ص481؛ رياحين الشريعه، ج 4، ص353.
[17]. معجم رجال الحديث، ج 14 صص 23 و 108 و 176؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص381.
[18]. بحارالانوار، ج 52، ص122.
[19]. كلام امام، دفتر سوم، زن، ص111.
- بر گرفته از کتاب از فرات تا فرات، مرکز تخصصی مهدویت، چاپ پنجم، 1389، ج2.
- پدید آورنده: حجتالاسلام و المسلمین عباس خادميان