دارد خبر ز آمدنی می دهد نسیم
لب بسته باش و باز بمان در مسیر رود
با ناز می رسد کسی آغاز می شود
پایان غصه های جهان در مسیر رود
از مأذنه همین که صدای اذان رسید
شدت گرفت نبض زمان در مسیر رود
ای آخرین بهار دل یخ زده ببین
با تو شکست پشت خزان در مسیر رود
(یک شهر تا به من برسی عاشقت شد است
ای سیب سرخ غلط زنان در مسیر رود)
نام تو را خدا چقدر بی نشان نوشت
با دست خود به صفحه ی تقدیرمان نوشت
از حول دام و دانه دلم چون کبوتر است
این روزها دعای فرج خواندنی تر است
آقا بساط قتل مرا جور کرده ای
مژگان توست تیر و دو ابروت خنجر است
با آن شمایلی که به ارباب رفته است
رویت هزار مرتبه از یوسفان سر است
اصلا عجیب نیست قیامت به پا کنی
این کار دست گرمی اولاد حیدر است
وقتی قرار نیست که فردا ببینمت
جان دادنم برای تو امروز بهتر است
بوی مدینه می رسد از انتظار تو
چشم انتظار آمدنت چشم مادر است
در دست توست پرچم سقای کربلا
در چشم تو ادامه ی دریای کربلا
عادت به خاک پای تو کرده جبینمان
برگرد بی تو غصه شده همنشینمان
از کوچه های تنگ دل ما عبور کن
امشب ببار بر جگر آتشینمان
چشم انتظار آمدنت حلقه های چشم
پا در رکاب کن که تو هستی نگینمان
با دست کفر یک شبه تحریم می شویم
آقا فقط بدون تو مانده همینمان
ما سرزمینمان متعلق به فاطمست
بیمه شده به دست علی سرزمینمان
ای آخرین دلیل نفس های آسمان
شد راز دار بغض گلو آمینمان
داریم از نیامدنت پیر می شویم
از جمعه ها بدون تو دلگیر می شویم
مسعود اصلانی