logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
دلایل وجود امام زمان(علیه السلام) از دیدگاه قرآن

مقدمه:

یکی از سؤالات مطرح شده درباره حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این است که دلایل وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دیدگاه قرآن چیست؟. بر اساس آیات متعدد از قرآن کریم و روایاتی که به تفسیر و تأویل این آیات پرداخته، روشن می شود که تا جهان و انسان باقی است، زمین از امام و حجت حق خالی نمی گردد. در این راستا، برای اثبات وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از میان راه‌های متعدد و مختلفی که وجود دارد. بهترین راه قرآن و وحی الهی است  که در این نوشتار، راه اثبات امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نظر قرآن مورد بررسی قرار گرفته است.

اثبات وجود امام زمان، مساله مهم و زیربنایی

یکی از مباحث در حوزه مهدویت، اثبات وجود امام زمان (علیه السلام) است.

این نکته بسیار مهم و زیر بنائی است و اساس حرکت تخریبی مخالفان نیز برای ایجاد شبهه و شک در این رکن رکین است و در روایات ما نیز اشاره شده است که طول غیبت حضرت، باعث به وجود آمدن شک و شبهه در قلوب افراد متزلزل می شود تا آن جا که عده‌ای می گویند: اصلاً، امامی نیست و چنین فردی متولد نشده است لذا اثبات وجود امام و بلکه اثبات اضطرار به او، نکته مهمی است که در حوزه مهدی پژوهی، نقش بسزایی دارد.

راه‌های اثبات وجود امام، متعدد و مختلف است. در هر حوزه بحثی با همان زبان این استدلال‌ها بررسی می‌شود، تاریخ، عقل و تجربه و کشف، برای خود طرق خاصی دارند اما در (این مقاله) راه اثبات امام مهدی (علیه السلام) از نظر قرآن و وحی را پی می گیریم.

بیان قرآن کریم در لزوم وجود امام در هر زمان

قرآن مجید، این حقیقت را که هر زمانی، امامی الهی برای مردم وجود دارد، و جریان هدایت اضطرار به وجودش دارد، به بیان های مختلفی طرح کرده است.

فهم این نکته، محتاج آن است که نخست، تعریف امام از دیدگاه قرآن برای ما روشن شود.

 

آیه اول درباره اثبات امامت

امامت، از نظر قرآن، تحلیل و تبیین خاصی دارد و با آنچه در عرف مردم و حتی عرف متکلمان مطرح است، فرق می کند.

قرآن مجید می فرماید: (وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ). (1)

«و هنگامى که خدا ابراهیم را با کلماتى بیازمود و او همه را به اتمام رسانید، گفت: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. [ابراهیم‏] گفت: از خاندانم چطور؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمى ‏رسد».

مرحوم علامه طباطبائی(ره) می فرماید: «الامام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس .....» امام کسی است که مردم به او اقتداء می کنند و در کردار و گفتار، از او پیروی می کنند.

برخی از مفسران گفته اند: مراد از اماما در این آیه، همان نبوت است. زیرا نبی کسی است که امتش در مسائل دینی به او اقتداء می کند.

ایشان می گوید: این سخن مفسران، ناصواب است. به دو دلیل:

نخست آن که اماما مفعول دوم برای عامل اش است و اسم فاعل اگر به معنای ماضی باشد: عمل نمی کند و باید به معنای حال و استقبال باشد تا بتواند عمل کند.

و دیگر آنکه این سخن خداوند به ابراهیم (علیه السلام)، وحی است و وحی متفرع بر نبوت است. پس قبل از مفتخر شدن به مقام امامت، نبوت را دارا بوده است و این مقام به معنای نبوت نمی تواند باشد.

دوم آن که این جریان در اواخر عمر حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده و قبل از آن ایشان، پیامبر مرسل بوده که ملائکه در مسیرشان برای هلاکت قوم لوط بر او نازل شده بودند و به او بشارت داده بودند. پس قبل از آن که امام باشد، پیامبر بوده و امامت اش غیر از نبوت است.

شاهد سخن اینجا است که علامه طباطبایی می گوید منشأ این گونه تفاسیر نامربوط، عدم فهم صحیح امامت از منظر قرآن است که گروهی، آن را به نبوت و برخی مطاع بودن و عده ای به معنای خلافت و وصایت و ریاست امور دین و دنیا تفسیر کرده اند.

امامت در منطق قرآن کریم

اینها تعریف دقیق امامت نیست و امامت، حقیقتی فراتر از این گونه تفاسیر است.

در منطق قرآن، هر جا امامت طرح شده است، در کنارش، هدایت هم مطرح است: (وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا (2) و (وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ). (3)

امامت با هدایت توصیف گشته، آن هم نه مطلق هدایت، بلکه هدایتی که به امر الله است.

امر الله خود حقیقتی است که آیه کریمه (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کنْ فَیَکونُ) (4) یا آیه کریمه (وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ) (5) پرده از آن بر می دارد. (6)

عالم امر در برابر عالم خلق است و عالم خلق عبارت اخرای عالم ملک و ناسوت است. عالم امر یا ملکوت، از قیود زمان و مکان مبرّا و خالی از تبدیل و تغییر است و همان وجه الهی عالم است در قبال وجه خلقی و ملکی عالم که طرف دیگر آن است و تغییر و تدریج در آن راه دارد.

با این سخن، امام هادی است که جهان انسانی را با امر ملکوتی، هدایت می کند. باطن این گوهر، ولایت بر مردم است و بر این اساس هدایت امام هم به گونه ایصال به مطلوب می شود، نه ارائه طریق.

زیرا آن، شأن انبیاء و رسولان و همه مومنان است که با موعظه حسنه راه را نشان می دهند و آنچه آنان را به این مقام والا می رساند، اولا، صبر در امتحانات و ابتلائات و ثانیا، یقینی است که به آنان افاضه شده است.

 

امام باید ملکوت عالم را ببیند

در آیه هفتاد سوره مبارکه انعام می خوانیم: (وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) (7) ارائه ملکوت به حضرت ابراهیم (علیه السلام ) مقدمه برای افاضه یقین به او بود. یقین نیز از مشاهده عالم ملکوت جدا نیست.

بنابراین، امام باید انسانی باشد که به مرحله یقین برسد و عالم ملکوت که همان امر و باطن هستی است برای او مکشوف باشد.

(یهدون بامرنا) دلالت می کند که هر چه بدان هدایت تعلّق می گیرد (قلوب و اعمال بندگان) حقیقت و باطن اش برای امام هست و تمام هستی برای امام حاضر است و او به هر دو راه خیر و شر، مهیمن است. (8)

عظمت وجود امام و نقش آفرینی او در هستی و هدایت ممتازی که برای بشریت دارد، در قرآن چنین بیان شده است.

و این گونه است که قدر و مقام امامت و برتری اش حتی بر مقام نبوت و رسالت، هویدا می شود که پیامبر مرسلی چون ابراهیم در آخر عمر خود، به این مرتبه، که با مشاهده ملکوت آسمان ها و تحصیل یقین برایش حاصل شده، مفتخر می گردد.

در یک کلام، امام از منظر قرآن، کاروان سالار هستی است که کاروان بشری را در ظاهر دنیا و باطن آن، به سوی مبداء آفرینش سوق می دهد.

در قیامت که عرصه ظهور و تجلّی این دنیا است، این قیادت و سوق دهی، چنین تمثّل می یابد که قرآن می فرماید: (یَوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ) (9) «روزی که هر گروهی را با امام شان می خوانیم».

با این فهم و برداشت از معنا و حقیقت امامت، که نقش او بسیار فراتر از ارائه طریق امت است گرچه آن را نیز دارا است، به پیوستگی این جریان و لزوم آن، انسان را رهنمون می شود.

در جریان هدایت، قدم اول ارائه طریق و تبیین رشد از غیّ است که این گام اول را رسول بر می دارد (مَّا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ) (10) رسول ارائه طریق می کند و به مقتضای وظیفه رسالی خویش، که مصیطر بر انسان نیست و با چراغ آموزش، انسان های مختار را آگاهی می دهد.

اما آگاهی بخشیدن در کنار آزادی وظیفه رسولان است و عالمان نیز در این شأن وارثان انبیاء اند که شأن هدایت گری و ارائه طریق و تبیین رشد از غی را به عهده می گیرند. تا این جا انسانی آزاد، به نجدین رشد و غی آگاه شد و مرحله و گام بعدی هدایت برای کسانی که مسیر رشد را برگزیده اند به گونه دیگری خواهد بود کسانی که ایمان به رشد و کفر به طاغوت و غیّ پیدا کرده اند تحت ولایت الهی قرار می گیرند که او ولیّ مومنین است.

امام که مظهر این ولایت است عهده دار کاروان سالاری جامعه دینی و پیروان رشد و کافران به طاغوت می باشد. و هدایت او سوق این جریان به صراط مستقیم و ایصال آنان به حقیقت است که قیامت عرصه تجلّی آن است، لذا رسول به مقتضای رسالت، تبیین می‌کند و امام به مقتضای ولایت و امامت، هدایت ایصالی دارد.

هر چند مسلّم است که اولا هر دو شأن برای امام محفوظ است، امام هم نقش تبیین و هم نقش ایصال را بر عهده دارد کما این که برخی پبامبران به مقام امامت نیز مفتخر بودند.

و ثانیا: هدایت ایصالی منافاتی با اراده انسان‌ها ندارد که در طول آن قرار می‌گیرد چرا که: (الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی) (11) کسانی که هدایت را برگزیدند، هدایت شان را افزون می‌کند.

امام کسی است که روز قیامت، مردم را به سوی خدا سوق می‌دهد

بر این اساس علامه طباطبائی (ره) نتیجه ای را که بر مباحث گذشته خویش مترتب می‌کند چنین بیان می‌کند: بر این اساس امام کسی است که مردم را در روز قیامت به سوی خدا سوق می‌دهد، همان طور که آنان را در ظاهر و باطن این دنیا رهبری کرد.

آیه شریفه، این نکته را نیز می‌رساند که هیچ زمانی، نمی تواند بدون امام باشد، به خاطر این که فرموده: (کل اناس) همه مردم در همه زمان‌ها.

زمین بدون حجت و امام نمی ماند

نکته ای که استفاده می شود آن است که زمین مادامی که انسان در آن وجود دارد، از امام و حجت حق خالی نمی شود. (12)

ایشان در ذیل آیه هفتاد و یکم سوره اسراء که می فرماید: (یوم ندعو کل اناس بامامهم) می گوید: آن چه از این آیه استفاده می شود، این است که این فراخوان، شامل همه انسان ها از اولین و آخرین می شود... بعد احتمالاتی را که در امام مطرح است بیان نموده و می فرماید: مراد، امام حقی است که خدای سبحان در هر عصر و زمان برای هدایت اهل آن زمان قرار می دهد، اعم از این که آن امام چونان إبراهیم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر باشد یا غیر پیامبر.

به هر حال، از این آیات قرآن، ضمن فهم نقش امام در هستی، همیشگی و پیوستگی این جریان زلال نیز فهمیده می شود.

یعنی هیچ زمانی، از چنین شخصیتی خالی نیست. پس در عصر ما هم وجود با برکت حضرت مهدی  (علیه السلام) که قطب عالم امکان و هادی دلها و افعال مومنان و سالار کاروان حق پویان است، امری مسلّم و قطعی است.

 

آیه دوم در اثبات امام زمان

آیه دیگری که از قرآن بر اثبات وجود امام و ضرورت او دلالت دارد عبارت است از این آیه: (إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ) (13) «تو تنها بیم دهنده و برای هر گروه هدایت کننده هستی».

این آیه نیز به وضوح، امام هادی را برای همه اقوام ثابت می کند که این مطلب جای نقض و اشکال نیست.

در تفسیر نور الثقلین حدود پانزده روایت در این زمینه نقل شده است. از جمله: امام صادق (علیه السلام)  می فرماید: هر امام معصومی هدایت گر برای زمان خود است یا هدایت گر اقوامی است که در زمان او زندگی می کنند. (14)

آیه سوم در اثبات امام زمان

آیه دیگری که به وضوح، بر وجود امام معصوم در همه زمان ها دلالت دارد، آیه کریمه (یا ایها الذین آمنوا اتقو الله و کونوا مع الصادقین) (15) «ای مومنان تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید».

دستور همراه بودن با صادقان، به طور مطلق، و جدا نشدن از آنان بدون هیچ قید و شرطی دلالت دارد که منظور امام معصوم است.

فخر رازی چنین می گوید: کسی که جایز الخطاء است، واجب است اقتداء به کسی کند که معصوم است. معصومان کسانی اند که خدای متعال آنان را صادقان شمرده است و این معنا در هر زمانی ثابت است. بنابراین درهر زمانی باید معصومی وجود داشته باشد. (16)

اگر چه ایشان، در فهم مصداق معصوم، دچار اشتباه شده، لکن ضرورت وجود معصوم را در هر عصری پذیرفته است.

این نکته را جابر بن عبد الله انصاری از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که در تفسیر این آیه حضرت فرمود: منظور از (کونوا مع الصادقین) آل محمد است. (1)

نتیجه و جمع بندی:

از آیاتی که نقل شد چنین بر می‌آید که امامت، واقعیتی است که هستی، لحظه‌ای بدون آن نمی‌تواند باقی بماند و تا انسانی روی زمین هست و تا تکلیف هست، وجود چنین امامی ضروری است. بنابراین وجود امام معصوم در عصر ما نیز امر مسلّم و غیر قابل تردید است. و آن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

پی‌نوشت‌ها:

1. بقره : 124.

2. انبیاء : 73.

3. سجده : 24.

4. یس : 82.

5. قمر : 50.

6. المیزان، ج 1، ص275.

7. انعام، آیه 75.

8. المیزان، علامه طباطبائی، ج 1، ص 251.

9. اسراء : 71.

10. مائده : 99.

11. محمد : 17.

12. المیزان، علامه طباطبائی (ره) ج 1، ص 376.

13. رعد : 7.

14. تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 482. عروسی حویزی.

15. برائت : 119.

16. پیام قرآن، ج 9، ص51. مکارم شیرازی.

17. معجم احادیث الامام المهدی، ج 5، ص157. علی کورانی.