بايد توجه داشت كه برنامه­ها و آموزه­­هاي دين اسلام، مربوط به دوره و عصر زماني خاصي نيست؛ بلكه براي عموم مردم در هر عصر و زمان است؛ بنابراين، مردم در هر زمان، مكلّف به اجراي فرمان­هايي؛ مانند >و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة< [1] يا > و لتكن منكم امة يدعون الي الخير يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر <[2] يا >و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما< [3] هستند. اجراي اين­ها نيازمند برقراري حكومت و ايجاد تشكيلات نظام­مند است. در نتيجه، از ديد اسلام بايد حكومت اسلامي تشكيل شود و حاكم اسلامي، اداره جامعه را بر عهده بگيرد. با توجّه به اين مقدمه، به بررسي روايت نفي حكومت در زمان غيبت مي­پردازيم. روايتي، از امام صادق‌(علیه السلام) نقل شده است كه: «كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله ؛ هر پرچمي كه پيش از قيام قائم برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است كه به جاي خدا، پرستش مي­شود». [4] شبيه اين مضمون، از امام باقر‌(علیه السلام) نيز نقل شده است كه فرمود: «هر پرچمي كه پيش از پرچم مهدي برافراشته شود، صاحبش، طاغوت است». سند روايت اول، خوب و قابل اعتبار است؛ ولي سند روايت دوم، اين‌گونه نيست. براي فهم روايت، بايد به دو نكته توجه كرد: 1. الفاظ روايت، چه محتوايي را بيان مي­كند؟ 2. آيا روايات ديگري نيز در اين‌باره صادر شده است، تا با توجه به آن‌ها معناي صحيح آن روشن شود؟ يا نه؟ «راية» به معناي پرچم است و «رفع راية» كنايه از اعلان جنگ با نظام موجودِ حاكم است. «صاحب پرچم» همان رهبر قيام است كه مردم را به ياري مي­طلبد. طاغوت، يعني فرد ستمگر و متجاوزي كه به حريم خدا تجاوز مي­كند و مردم را به خود مي­خواند كه حاكميت او را بپذيرند. منظور از «قبل قيام القائم» دوران عصر غيبت است. با توجه به الفاظ روايت، مي­توان دريافت، پيش از قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) عده­اي با شعار نجات انسان، مردم را به سوي خود فرا مي­خوانند. اينان، بدون آن كه اعتقاد كامل و صحيح به دين داشته باشند، و حاكميت را فقط براي خدا و خليفه خدا بپذيرند، با پي‌ريزي مكتب­هاي مختلف، خود و انديشه خود را تنها راه نجات بشريت مي­دانند. اينان، طاغوتند كه مردم را از راه الهي به سوي خود منحرف مي­كنند؛ از اين رو، اگر فرد عادل و پرهيزكاري كه نور ايمان و تقوا در تمام زندگاني­اش نورافشاني كرده، به پاخيزد و مردم را به سوي دين خدا و زمينه­سازي براي ظهور حضرت فرا خواند، اصلاً از موضوع روايت خارج است. شاهد بر اين بيان، روايت ديگري، با سند صحيح از وجود مقدس امام صادق‌(علیه السلام) است كه فرمود: اگر يك نفر از ما ]= خاندان پيامبر[ آمد و شما را به قيام و خروج دعوت كرد، خوب بينديشيد كه به چه منظور قيام كرده است ]و براي توجيه قيام او[ نگوييد: «زيد بن علي ] = فرزند امام سجاد‌،(علیه السلام)‌[ هم پيش‌تر قيام كرد»؛ زيرا زيد، مردي دانشمند و راستگو بود و شما را به امامت خودش دعوت نمي­كرد؛ بلكه به شخصي دعوت مي­كرد كه مورد توافق و رضايت اهل‌بيت قرار گيرد ]= امام معصوم[ . او اگر پيروز مي­شد، حتماً به وعده­اش عمل مي­كرد و حكومت را به اهلش مي­داد. زيد، برابر دستگاه سلطنت قيام كرد، تا آن را سرنگون سازد؛ اما آن كس كه امروز قيام كرده است، شما را به چه امري دعوت مي­كند؟ آيا شما را به سوي شخصي دعوت مي‌كند كه مورد توافق و رضايت آل محمد قرار گيرد؟ نه؛ چنين نيست. شما را گواه مي­گيريم كه ما به قيام اين شخص راضي نيستيم. او، اكنون كه به قدرت نرسيده است، با ما مخالفت مي­كند؛ پس در صورتي كه قدرت يافت و پرچمي برافراشت، به طريق اُولي، از ما اطاعت نمي­كند». [5] با توجه به اين روايت، به خوبي مي­توان دريافت كه اگر قيام­كننده، دعوت­كننده به خود باشد، طاغوت است؛ ولي اگر هدف او، دعوت مردم به خدا و زمينه­سازي براي حاكميت حجت حق باشد، قيام او نه تنها اشكال ندارد؛ بلكه در راستاي اراده خداوند است كه مي‌خواهد با حاكميت حاكم اسلامي، به مقررات عمل شود. امام صادق‌(علیه السلام) دربارة رجوع به فقيه فرمود: «فاني قد جعلته عليكم حاكماً؛ من، او ]= فقيه[ را بر شما حاكم قرار دادم» [6]. به راستي آيا زندگي تحت سيطره حكومت ظلم، مطلوب خدا و عقل است يا زير چتر عالم عادل مسلمان و كدام يك به زمينه­سازي براي ظهور كمك مي­كند؟ امام حسين‌(علیه السلام) به نقل از پيامبر(صل الله علیه و اله و سلم) فرمود: «هر كس حاكم ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و عهد خدا را شكسته و با سنت پيامبر(صل الله علیه و اله و سلم) مخالفت کرده و ميان بندگان خدا به ظلم رفتار کرده است و او، برابر چنين حاكمي با عمل و گفتار مخالفت نكند، بر خدا است كه او را در جايگاه همان ستمگر ]جهنم[ وارد كند. [7] لذا قيام براي حق، طاغوت نيست. [8]   [1] . انفال (8): 60؛ (هر نيرويي در قدرت داريد براي مقابله با آنها ]دشمنان[ آماده سازيد). [2] . آل عمران (3): 104؛ (بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي، و امر به معروف و نهي از منكر كنند). [3] . مائده (5):38؛ (دست مرد دزد و زن دزد را، به كيفر عملي كه انجام داده‌اند، قطع كنيد). [4] . بحارالانوار، ج52، ص143. [5] . بحارالانوار، ج52، ص 302. [6] . بحارالانوار، ج2، ص 221و222 و ج101، ص262. [7] . الكامل في التاريخ، ج4،ص48. [8] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني.